1 باغ را چون گل رعنا ز سفر باز آید عالمی را هوس رفته ز سر باز آید
2 گفتمش: عاقبت از مهر تو باز آرم دل زیر لب خنده زنان گفت: اگر باز آید
3 گل بدینگونه که از شرم تو بگریخت ز باغ شوخ چشمی بود ار سال دگر باز آید
4 آخر ای جان که هوس میکندت آن سر کو باش تا از دل آواره خبر باز آید
1 نصیب من ز تو گر درد و آه میآید خوشم که یاد منت گاهگاه میآید
2 تو میروی و ز هر جانبی خلایق شهر پی نظاره شتابان که: شاه میآید
3 غبار کوی تو در چشم دیدهام، زانست که سرمه در نظرم خاک راه میآید
4 نیاز من به چه در معرض قبول افتد به ملتی که عبادت گناه میآید
1 زلف تو سراسر شکن و تاب نماید لعل تو لبالب شکر ناب نماید
2 چشم تو محالست که بر حال من افتد بختم مگر این واقعه در خواب نماید
3 طراری آن طره ز رخسار تو پیداست هر جا که رود دزد به مهتاب نماید
4 در شیشه صافی بنگر باده رنگین چون عکس گل و لاله که در آب نماید
1 چو دل چوگان زلفت در نظر دید پریشان گشت و حال خود دگر دید
2 غمت صد رخنه در جان کرد ما را مگر دیوار ما کوتاهتر دید
3 ترا در رهگذر ناگاه دیدم دلم چندین بلا زان رهگذر دید
4 دل از کویت نگردد گرد کعبه که گر دید آبرو، زین خاک در دید
1 با روی تو از سمن که گوید؟ با کوی تو از چمن که گوید؟
2 جایی که تو زلف و رخ نمائی از سنبل و نسترن که گوید؟
3 با لعل تو غنچه لب فرو بست پیش تو از آن دهن که گوید؟
4 درد همه پیش یار گفتند من خود چه کسم؟ ز من که گوید؟
1 دل که پیش تو راز میگوید غم دیرینه باز میگوید
2 عقل سودای زلف خوبان را فکر دور و دراز میگوید
3 مگر استاد جورپیشه ترا همه تعلیم ناز میگوید
4 شمع میگوید از رخت سخنی سخن جانگداز میگوید
1 ای فتنه را دو نرگس شوخ تو رازدار من بهر محنتم، دگران را بنازدار
2 جانا تو نازنینی و خلقی نیازمند چشمی بناز جانب اهل نیاز دار
3 از نقش کائنات مبین جز خیال دوست یعنی ز غیر، دیده غیرت فرازدار
4 تر شد بساط هر چمن از گریه های ابر با غنچه گو که لب به شکر خنده بازدار
1 ای به لطف از آب حیوان پاکتر قدت از سرو روان چالاکتر
2 با که گویم درد خود، کز عشق اوست هر کرا بینم، ز من غمناکتر
3 بیرخت چون لاله داغم بر دلست سینهام از دامن گل چاکتر
4 لعلت از خونم ندارد هیچ باک نرگس شوخت از آن بیباکتر
1 ای هر دم از جفای تو دل را غمی دگر عالم ز تو خراب و تو در عالمی دگر
2 ایندم که در رکاب توام، خون من بریز ترسم که عمر امان ندهد تا دمی دگر
3 تیری زدی و ریش دل آسوده شد ز درد هان! ای طبیب خسته دلان، مرهمی دگر
4 بلبل ز شوق نعره زنان در حریم باغ گل هر زمان به مجلس نامحرمی دگر
1 سرو ما را هر زمان دل میکشد سوی دگر چون گل رعنا که دارد هر طرف روی دگر
2 هر که دارد روی دل در قبله دیدار او سهو باشد سجده در محراب ابروی دگر
3 در طریق دوستی، ثابت قدم چون خاک باش چون صبا تا چند هر دم بر سر کوی دگر
4 جان بیمار مرا تاب شکیبایی نماند ای طبیب، ار عاقلی، جز صبر داروی دگر