ما دل به چین زلف از امیر شاهی سبزواری غزل 132
1. ما دل به چین زلف دلارام بستهایم
در باده لبش طمع خام بستهایم
...
1. ما دل به چین زلف دلارام بستهایم
در باده لبش طمع خام بستهایم
...
1. ما جان بتمنای تو در بیم نهادیم
چون تیغ کشیدی، سر تسلیم نهادیم
...
1. دلا ز عشق بتان چند یار غم باشیم
کجاست می که دمی غمگسار هم باشیم
...
1. ما از حریم وصل تو با خاک در خوشیم
گر جام باده نیست، به خون جگر خوشیم
...
1. چشم تو خورد باده و من در خمار از آن
آن غمزه کرد شوخی و من شرمسار از آن
...
1. جان شد آواره و دل بهر تو افگار همان
سر در این کار شد و با تو سر و کار همان
...
1. ما را غمی است از تو که گفتن نمیتوان
وز عشق، حالتی که نهفتن نمیتوان
...
1. مرا چشمی است از لعل تو در خون جگر پنهان
سری بر آستانت گشته اندر خاک در پنهان
...
1. ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن
گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن
...
1. چو کلک صنع چنین رفت بر صحیفه «کن »
مگیر خرده بر ارباب عشق و عیب مکن
...
1. تا خط تو برطرف مه آورد شبیخون
از دیده روانست به هر نیم شبی خون
...
1. بر طرف مهت غالیه خم بخم است این
یا بر ورق لاله ز سنبل رقم است این؟
...