باده گلرنگست و از امیر شاهی سبزواری غزل 144
1. باده گلرنگست و ساقی یار و نوروزی چنین
دیده روشن کن بروی مجلس افروزی چنین
...
1. باده گلرنگست و ساقی یار و نوروزی چنین
دیده روشن کن بروی مجلس افروزی چنین
...
1. ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او
خالی نه ایم یک نفس از ذکر خیر او
...
1. عیسی دم است یار و دلم ناتوان از او
آن به که درد خویش ندارم نهان از او
...
1. ای غنچه را خون در جگر، از لعل رنگآمیز تو
عشاق را جان در خطر، از صلح جنگآمیز تو
...
1. ای در درون خسته نشان خدنگ تو
جانم جراحت از مژه تیز چنگ تو
...
1. رخ تو رشک مه و آفتاب شد هر دو
به خنده لعل تو نقل و شراب شد هر دو
...
1. ای باد صبحدم، خبر یار من بگو
با بلبل از شمایل سرو و سمن بگو
...
1. زهی از خطت نرخ عنبر شکسته
قدت سرو را دست بر چوب بسته
...
1. منم با درد همزانو نشسته
ز ملک عافیت یکسو نشسته
...
1. مائیم و دلی ز دست رفته
در پای فتاده، پست رفته
...
1. ساقیا، لطفی بکن جامی بده
درد ما را یکدم آرامی بده
...
1. من از خاک درت رفتم، متاعم را به غارت ده
گرانی بردم از کویت، رقیبان را بشارت ده
...