19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری

1 یار خط بر روی زیبا می‌کشد سبزه بر گلبرگ رعنا می‌کشد

2 ماه را دامی ز عنبر می‌نهد لاله را داغی ز سودا می‌کشد

3 سنبل از سودای مشکین کاکلش طره شبرنگ در پا می‌کشد

4 در چمن سرو از فرو دستان اوست خویش را چندین چه بالا می‌کشد

1 دل بی‌رخ تو جانب گلشن نمی‌کشد خاطر به سوی لاله و سوسن نمی‌کشد

2 بخرام سوی باغ، که گل با وجود تو خوبی نمی‌فروشد و دامن نمی‌کشد

3 ای بخت خواب رفته، کجایی، که در فراق آن می‌کشم ز دوست که دشمن نمی‌کشد

4 آن را که در فراق کسی تیره گشت روز در بزم عیش باده روشن نمی‌کشد

1 باغ را باز مگر مژده گلریز آمد که نسیم سحر از طرف چمن تیز آمد

2 توتیا رنگ غباری ز رهش پیدا شد که صبا مشک فشان، غالیه آمیز آمد

3 نونو اسباب طرب ساخته کن، کاندر باغ گل نوخاسته و سبزه نوخیز آمد

4 باز عشق توام از صبر جدایی فرمود باز بیمار مرا نوبت پرهیز آمد

1 چمن سرسبز شد ساقی، گل و نرگس به باغ آمد بده جامی، که دیگر باغ را چشم و چراغ آمد

2 چو بلبل با فغان، چون لاله در خون دلم، آری از این گلشن نصیب عشقبازان درد و داغ آمد

3 تو کاندر پای دل خاری نداری، گشت بستان رو من و کویش، که نتوان با دل غمگین به باغ آمد

4 دلم آشفته تر گشت از خط نو خیز او، گویی دگر دیوانه را بوی بهار اندر دماغ آمد

1 چو شمشاد قدت در گلشن آمد خلل در کار سرو و سوسن آمد

2 بیادت چشم از آن بر گل نهادم که بوی یوسف از پیراهن آمد

3 ز تیرش سهم دادندی مرا خلق سخن نشنیدم، آخر بر من آمد

4 پشیمان بود یار از خون عشاق ولی بهر منش در گردن آمد

1 چو ساقی آن قدح لاله گون بگرداند دلم خیال لبش در درون بگرداند

2 صبا ز لعل تو تا غنچه را دهد بویی هزار بار دلش را بخون بگرداند

3 به پیر عقل بگوئید، تا برای خدا عنان ز صحبت اهل جنون بگرداند

4 گرفتم آنکه براند رقیبم از در تو دل مرا ز وفای تو چون بگرداند؟

1 گر من از خاک درت رفتم، دل شیدا بماند تن روان شد بر طریق عزم و جان آنجا بماند

2 من خود آواره شدم، لیکن دل درمانده را پرسشی میکن، که در کویت تن تنها بماند

3 عاشقان را در غمت دل رفت و درد دل نرفت خستگان را در فراقت سرشد و سودا بماند

4 ساربان بر قصد دوری میزند طبل رحیل گو بران محمل، که ما را خاری اندر پا بماند

1 ما برفتیم و دل آواره در کویت بماند جان نماند از عشق و در دل حسرت رویت بماند

2 جان در این طوفان غم بر باد شد، لیکن خوشم کز تن خاکی غباری بر سر کویت بماند

3 شمع وار از جمع رندان رفتی و سوزت نرفت همچو گل دامن کشان بگذشتی و بویت بماند

4 ما خود از خاک درت رفتیم، لیکن گاهگاه پرسشی می‌کن دل ما را، که پهلویت بماند

1 یار با ما چنانکه بود، نماند مه من مهربان که بود، نماند

2 دل بر آن آشنا که بود، برفت سر بر آن آستان که بود، نماند

3 لطف هر دم که مینمود، گذشت پرسش هر زمان که بود، نماند

4 هر دمش سوی من بگوشه چشم عشوه های نهان که بود، نماند

1 تا بر گل تو جعد گره‌گیر بسته‌اند در گردنم ز زلف تو زنجیر بسته‌اند

2 از تنگنای عشق تو جستن ره خلاص مشکل توان، که رخنه تدبیر بسته‌اند

3 قومی که می‌دهند نشان از تو، غافلند کاهل وقوف را دم تقریر بسته‌اند

4 مِن‌بعد، ما و ناله و فریاد چون جرس زین همرهان که بار به شبگیر بسته‌اند

آثار امیر شاهی سبزواری

19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی