بیدلان کوی تو مقام از امیر شاهی سبزواری غزل 73
1. بیدلان کوی تو مقام کنند
با غمت ترک ننگ و نام کنند
...
1. بیدلان کوی تو مقام کنند
با غمت ترک ننگ و نام کنند
...
1. عید شد، خوبان به عزم مجلس و می میروند
دردمندان راه میپرسند و از پی میروند
...
1. فصل نوروز است و خلقی سوی صحرا میروند
بینصیب آنانکه در می قول مطرب نشنوند
...
1. بزنجیر زلفت دل ماست در بند
ز سر رشته عقل بگسسته پیوند
...
1. پیکان غمزه را چو بتان آب میدهند
اول نشان به سینه احباب میدهند
...
1. وقت گل، خوبان چو بزم عیش در صحرا نهند
عاشقان را تازه داغی بر دل شیدا نهند
...
1. خوبرویان چو خدنگ نظری بگشایند
بسر هر مژه خون از جگری بگشایند
...
1. سرو تو مگر ز پا نشیند
کاین دل نفسی بجا نشیند
...
1. بتان که شیوه جور و ستیز میجویند
ز بهر کشتن ما تیغ تیز میجویند
...
1. رفتیم، اگر چه دل به غمت دردمند بود
در چین طره تو اسیر کمند بود
...
1. شبی که کوی تو ما را مقام خواهد بود
زمانه تابع و گردون بکام خواهد بود
...
1. آن یار خشم رفته که با ما بجنگ بود
دی سنبلش ز تاب می آشفته رنگ بود
...