19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری

1 مرا سری است که بر خاک آستانه اوست چو تیر غمزه کشد جان و دل نشانه اوست

2 شب دراز چه پرسی که چیست حالت شمع؟ دلیل سوز دلش رنگ عاشقانه اوست

3 در این صحیفه نخواندم خط خطا، زانرو که هر چه مینگرم نقش کارخانه اوست

4 عجب مدار که خواب اجل برد ناگه مرا که شب همه شب گوش بر فسانه اوست

1 گر نمی‌سوزد دلم، این آه دردآلود چیست؟ آتشی گر نیست در کاشانه، چندین دود چیست؟

2 عاقبت چون روی در نابود دارد بود ما این همه اندیشه بود و غم نابود چیست؟

3 ناوک آن غمزه هر کس راست، ما را هم رسد چون مقدر گشت روزی، فکر دیر و زود چیست؟

4 درد دل را نیست بهبودی ز تشخیص علاج ای طبیب، آخر بگو درد مرا بهبود چیست

1 با طره تو سنبل شوریده حال چیست؟ جاییکه ابروی تو نماید، هلال چیست؟

2 تا بر درت طریق گدایی گرفته ام دانسته ام که سلطنت بیزوال چیست

3 حالا بوصل تو فلکم عشوه میدهد تا بخت خوابناک مرا در خیال چیست

4 مرغان باغ را چو نسیمی کفایتست با گل بگوی کین همه غنج و دلال چیست؟

1 کدام دل که ز عشقت اسیر محنت نیست؟ کدام سینه که از داغ تو جراحت نیست؟

2 طبیب چاره دل گو مساز و رنج مبر که ناتوان مرا آرزوی صحت نیست

3 به قول ما می روشن نمی کشد زاهد درون تیره دلان قابل نصیحت نیست

4 اگر لطایف غیبت هواست، ای صوفی بنوش باده، که حاجب به رقص و حالت نیست

1 کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست

2 درون سینه ز داغ کهن نشان جستم بهیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست

3 بعشوه مرغ چمن را فریب ده ای گل در این قفس که منم بوی نوبهار تو نیست

4 بیاد لعل بتان از سرشک خون ای دل چه آرزوست که امروز در کنار تو نیست

1 مرا گر با تو روی همدمی نیست گدایان را به سلطان محرمی نیست

2 ز عشقم درد و غم در دل بسی هست به اقبال توام زینها کمی نیست

3 پری را ماند آن مه در لطافت رقیبش نیز چندان آدمی نیست

4 کسی را گلبن امید نشکفت در این بستان که بوی خرمی نیست

1 امروز نسیم سحری بوی دگر داشت گویی گذر از خاک سر کوی دگر داشت

2 ما یکدل و یکروی چنین، وان گل رعنا افسوس که از هر طرفی روی دگر داشت

3 دی مردم از آن ذوق که در گفتن دشنام با ماش سخن بود و نظر سوی دگر داشت

4 خوش وقت کسی موسم نوروز، که چون گل هر روز سر آب و لب جوی دگر داشت

1 دوش از رخ تو بزم گدایان چراغ داشت وز دیدن تو دیده گلستان و باغ داشت

2 هر جلوه ای که شاهد مه داشت بر فلک دل با فروغ روی تو زانها فراغ داشت

3 با شام طره تو نهان بود کار دل آن روی دلفروز مرا با چراغ داشت

4 چون سبزه و گلست ز هجرت بخاک و خون آن دل که ذوق سبزه و گل در دماغ داشت

1 صبا تا ز زلف تو بویی نداشت دلم در جهان آرزویی نداشت

2 جهان هرگز از نازنینان چو تو جفا پیشه تند خویی نداشت

3 بهار آمد و هیچ بلبل نماند که پیش گلی گفتگویی نداشت

4 دلم کز جفای کسی خسته بود سر سبزه و طرف جویی نداشت

1 وقتی دل آواره در آن کو گذری داشت با نرگس جادوی تو پنهان نظری داشت

2 گفتی: خبر دوست شنیدی چه شدت حال؟ اینها ز کسی پرس که از خود خبری داشت

3 دل ناوک مژگان ترا سینه سپر کرد پیکان تو چون با دل آزرده سری داشت

4 زاهد بهوای حرم از کوی تو شد دور خود کوی تو در روضه فردوس دری داشت

آثار امیر شاهی سبزواری

19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار امیر شاهی سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی