بازم خدنگ غمزه زنی از امیر شاهی سبزواری غزل 25
1. بازم خدنگ غمزه زنی بر دل آمده است
بازم ز عشق واقعه ای مشکل آمده است
...
1. بازم خدنگ غمزه زنی بر دل آمده است
بازم ز عشق واقعه ای مشکل آمده است
...
1. مرا در عشق بهبودی نمانده است
ز سودای بتان سودی نمانده است
...
1. ابرو ز من متاب، که دل دردمند تست
تیری که خورده ام ز کمان بلند تست
...
1. چشم ستمگرت که بخون در کمین نشست
تیغی کشیده، در ره مردان دین نشست
...
1. جفای تو بر دل به غایت خوش است
ز شه بر رعیت رعایت خوش است
...
1. خلق را دلها کباب از چشم پر خون منست
در جگر صد پاره از اشک جگر گون منست
...
1. مرا سری است که بر خاک آستانه اوست
چو تیر غمزه کشد جان و دل نشانه اوست
...
1. گر نمیسوزد دلم، این آه دردآلود چیست؟
آتشی گر نیست در کاشانه، چندین دود چیست؟
...
1. با طره تو سنبل شوریده حال چیست؟
جاییکه ابروی تو نماید، هلال چیست؟
...
1. کدام دل که ز عشقت اسیر محنت نیست؟
کدام سینه که از داغ تو جراحت نیست؟
...
1. کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست
کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست
...
1. مرا گر با تو روی همدمی نیست
گدایان را به سلطان محرمی نیست
...