13 اثر از غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده

1 به فکر سر دهانت چو غنچه‌ام دل تنگ گشاد کار بجویم از آن لب گل رنگ

2 ز قیل و قال مدارس چو پرده ای نگشود شنو حکایت سوز درون ز رشته چنگ

3 صفای کعبه مقصود چون توانم یافت به راه درد به بار گران و مرکب لنگ

4 چگونه جان ببرد شاهدی از این گرداب دلش چو ماهی و عشق تو در پیش چو نهنگ

1 جان ز تن رفت و دل اندر عقد گیسویت بماند شد تنم هم خاک دروی تا ابد بویت بماند

2 خاک ره گشتم ولی شادم که بعد از سالها گردی از خاک وجودم بر سر کویت بماند

3 در دل پر درد خود دیدم که در هرگوشه ای بس نشان ها از خدنگ چشم جادویت بماند

4 سالها شستم به خوناب جگر لیکن نرفت آن غباری را که بر روی دل از خویت بماند

1 ز بهر تیر تو میلِ (میلم) بهر مغاک برد شدیم خاک که میلش مگر به خاک برد

2 ز بهر دوختن چاک سینه مژگانت گذر ز سینۀ مجروح چاک چاک برد

3 ز لعل نوش تو دل خواست شربت عنّاب گر ردِ می بر این جان دردناک برد

4 برای شستن دل از غم جهان یک سر کجاست می که به یک جرعه ایش پاک برد

1 تا به تیغ ستم اندر دل من چاک انداخت آه سوزنده من شعله در افلاک انداخت

2 هر خدنگی که بزد بر دل پر درد مرا کشته سرو روان سایه براین چاک انداخت

3 مکشم از جگر خسته من پیکان را کز سر ناز از آن غمزه بی باک انداخت

4 خانه مردم چشمم همگی ویران شد بس که غم سیل در آن خانه غمناک انداخت

1 هر لحظه بر دلم ز تو گر صد بلا رسد از هر بلا به درد دلم صد دوا رسد

2 هر صبح مژده میرسدم با صبا ز یار خوش وقت آن سحر که خودش با صبا رسد

3 لرزد همیشه بر تن او پیرهن ز باد ترسد که بر تنش المی از هوا رسد

4 گفتی ز تیر غمزه ترا هم رسد نصیب در حیرتم که کی رسد و بر کجا رسد

1 باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را

2 گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را

3 خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من ناز بکن تو هر زمان تا نگری نیاز را

4 گر بنمایی ای صنم سجده گه دو ابرویت جانب کعبه کی برند اهل نظر نیاز را

1 هر لحظه سیل دیده به خون می‌کشد مرا سودای گیسویت به جنون می‌کشد مرا

2 گر به وعده‌های دل خلافت کشد رواست سوی سراب سوز درون می‌کشد مرا

3 تا عشق در درون دل من قرار یافت از کارگاه عقل برون می‌کشد مرا

4 من از کمند زلف تو‌ام بر حذر روان چشمت به ساحری و فسون می‌کشد مرا

1 تا خیال قامتت بگذاشت ما را در ضمیر با علو همت قد تو طوبی در قصیر

2 من نه تنها بسته زنجیر زلفین توام بسته ای بر هر سر مویی چو من چندین اسیر

3 ما فقیرانیم بر درگاهت ای شاه کرم از کمال لطف خود گه گه نظر کن بر فقیر

4 گرچه داری تو فراغت از دل پردرد ما هست دل را مرهم تیر تو فردا ناگزیر

1 دیده از دیدن تو بس نکند با لبت دل به جان هوس نکند

2 گر چه عیسی دمی ولی طالع یک دمم با تو هم نفس نکند

3 آنچه با ما رقیب کرد ز جور غیر سگ با غریب کس نکند

4 دل بی باک ما در آن خم زلف تیز تر رفت و رو به پس نکند

1 بسم نبود که زلفت بقصد دین برخاست سپاه خط تو هم ناگه از کمین برخاست

2 ز بس که موی میان تو در خیال من است چو نال شد تن از او ناله حزین برخاست

3 به اعتدال قد دلربای تو نرسید اگر چه سرو به صد سال از زمین برخاست

4 چو گرد ماه ز مشکین کلاله لاله نمود بنفشه ترش از برگ یاسمین برخاست

آثار ابراهیم شاهدی دده

13 اثر از غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی