زمهر روی توای سرو ماه پیشانی از سیف فرغانی غزل 559
1. زمهر روی توای سرو ماه پیشانی
همی نهم همه برخاک راه پیشانی
1. زمهر روی توای سرو ماه پیشانی
همی نهم همه برخاک راه پیشانی
1. چنین که تو سمری ای پسر بشیرینی
بدور تو نکند کس نظر بشیرینی
1. ای لب لعل ترا بنده بجان شیرینی
لب نگویم که شکر نیست بدان شیرینی
1. ای گرفته زحدیث تو جهان شیرینی
از تو در کام دل ودر لب جان شیرینی
1. بحال خود چو نظر کردم از تو می پرسم
که هیچ باشد ازین صعبتر بلایی؟نی
1. دی بامداد آن صنم آفتاب روی
بر من گذشت همچو مه اندر میان کوی
1. ای نو عروس حسن ترا آفتاب روی
مه را ز شرم عارض تو در نقاب روی
1. زاندیشه تو که هست جان در وی
دل چون قفس است و طوطیان در وی
1. چو دست و روی بشویی ودر نماز شوی
دل از دو کون بشو تا محل راز شوی
1. نگاری کز رخ چون مه کند بر نیکوان شاهی
بهشتست او که اندر وی بیابی هرچه می خواهی
1. مرا باز اتفاق افتاد عشق سرو بالایی
که حسنش مجلس افروزست و رویش عالم آرایی
1. اگر خورشید و مه نبود برین گردون مینایی
تو از رو پرده برگیر و همی کن عالم آرایی