1 ای پسر گر عاشقی دعوی ما ومن مکن از صفا تن را چو جان گردان وجان را تن مکن
2 بامدادان گر نبینی روی چون خورشید دوست روز را شب دان وچشم خود بدو روشن مکن
3 چون نمی سوزی چو شمع اندر شب سودای یار گر چراغت روز باشد اندرو روغن مکن
4 اندرین معدن که مردان آستین پر زر کنند خویشتن را همچو طفلان خاک در دامن مکن
1 دلا با عشق کن پیمان و می رو قدم در نه درین میدان و می رو
2 درین کو خفتگان ره نوردند درآ در زمزه ایشان و می رو
3 دل اندر بند جان جانان نیابی زجان برگیر دل ای جان و می رو
4 ترا آن دوست می خواند بر خود تو نیز آن دوست را می خوان و می رو
1 ایا گرفته مه وآفتاب نور از تو بمرگ حالم نزدیک گشت دور از تو
2 زدیده ودل من ای همه بتو نگران مپوش رو که دل و دیده راست نور از تو
3 بهشت بی تو مرا دوزخیست، از برمن مرو که خانه بهشتیست پر ز حور ازتو
4 چو می روی همه در ماتمند عشاقت بیا که ماتم عشاق هست سور ازتو
1 ای که اندر چشم مستت فتنه دارد خوابگاه دل بزلفت داده ام کز فتنه باشد در پناه
2 یکنفر از خیل تست این آفتاب تیغ زن یک سوار از موکب تو این مه انجم سپاه
3 با جمالت یک جهان اسپید روی حسن را از خجالت هر نفس چون خاک گشته رخ سیاه
4 آسمان چرخ زن پیش گدایان درت شرم دارد گر بیارد نان خور با قرص ماه
1 الا ای بچهره گلستان من منم آن تو و تویی آن من
2 بهار رخت گلستان منست خزان دور باد از گلستان من
3 دلم خسته کردی بهجران خویش لبت خسته بادا بدندان من
4 نه آن درد دارم که عاجز بود طبیب وصالت ز درمان من
1 عشق را حمل بر مجاز مکن جان ده ار عاشقی وناز مکن
2 با خودی گرد کوی عشق مگرد مؤمنی بی وضو نماز مکن
3 دست باخود بکار دوست مبر بسوی قبله پا دراز مکن
4 با چنین رو بگرد کعبه مگرد جامه کعبه و نماز مکن
1 ای گشته نهان از من پیدات همی جویم جای تو نمیدانم هرجات همی جویم
2 برمن چوشوی پیدا من درتو شوم پنهان از من چوشوی پنهان پیدات همی جویم
3 اندر سر هر مویی از تو طلبم رویی هرچند نیم زیبا زیباست همی جویم
4 چون تو بدلی نزدیک ازچه زتو من دورم هر جا که رود این دل آنجات همی جویم
1 ما فتنه بر توایم و تویی فتنه بر سخن دانسته ای که هست ز طوطی هنر سخن
2 ما را همی دهد ز میانت کمر نشان ما را همی کند ز دهانت خبر سخن
3 در مصر خوبی تو نگردد شکر فراخ تا از دهان تنگ تو ناید بدر سخن
4 جز وصف و ذکر تو نکنم زآنکه خوشترست وصفت ز هر حکایت و ذکرت ز هر سخن
1 ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان تا من دمی برآرم اندر کنار جانان
2 در خواب کن زمانی آسودگان شب را کآن ماه رو نترسد زآواز صبح خوانان
3 ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو گل را چه قدر باشد در دست باغبانان
4 کار رقیب مسکین خود بیش ازین چه باشد کز گله گرگ راند همچو سگ شبانان
1 ای کوی تو ز رویت بازار گل فروشان ما بلبلان مستیم از بهر گل خروشان
2 بازار حسن داری دکان درو ملاحت وآن دو عقیق شیرین در وی شکرفروشان
3 خون جگر نظر کن سودا پزان خود را با گوشت پاره دل در دیگ سینه جوشان
4 خواهی که گرد کویت دیوانه سر نگردم چون رو بمن نمودی دیگر ز من مپوشان