رفت از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 36
1. رفت زی روم و فدی از اسلام
تا شوند از جهاد نیکو نام
1. رفت زی روم و فدی از اسلام
تا شوند از جهاد نیکو نام
1. بود مردی مُعیل بس رنجور
شده از عمر و عیش خویش نفور
1. کودکی با حریف بیانصاف
گفت کای سر به سر دغا و خلاف
1. آدم پاک را برآر از گِل
چشم روشن مدار و تاری دل
1. آن شنیدی که حامد لفاف
در حریم حرم چو کرد طواف
1. خواجهای را به مردمی دربست
متّکا ساختم بر او ننشست
1. دزد خانه است نفس حالی بین
زو نگهدار خانهٔ دل و دین
1. در درون تو خصم با تو بهم
لفظ مهتر که یجری مجری الدم
1. بشنو از بارگاه مصطفوی
تا چه دانی ز نکتهٔ نبوی
1. خوش دلی از پی سخن پاشی
گفت ادبار را کجا باشی
1. کرده بر تارک هوا گردان
گرد خود از سیاست مردان
1. زین زمین خسی به چرخ کسی
شب و شبگیر کن مگر برسی