7 اثر از الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سنایی غزنوی / حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی / الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه

الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

1 تنگی راه را صفت بشنو در رهی نازموده خیره مرو

2 ره چو سوفار و خار چون پیکان مار رنگین درو چو توز کمان

3 تیز و گریان کنندت از گرما امّ‌غیلان او چو ابن‌ذکا

4 خاره در تفّ او چو خاره سبک شوره بر سنگ او چو شاره تُنُک

1 آن شنیدی که گفت دمسازی با قرینی از آنِ خود رازی

2 گفت کین راز تا نگویی باز گفت خود کی شنیده‌ام ز تو راز

3 شرری بود کز هوا پژمرد از تو زاد آن زمان و در من مرد

4 سر ز نامحرمان نهان باید ورنه محرم چو بشنود شاید

1 صوفیی از عراق با خبری به خراسان رسید زی دگری

2 گفت شیخا طیقتان بر چیست پیرتان این زمان نگویی کیست

3 راه و آیینتان مرا بنمای دُرج دُرّت به پیش من بگشای

4 چیست آیین و رسم و راه شما به که باشد همه پناه شما

1 بشنو از بارگاه مصطفوی تا چه دانی ز نکتهٔ نبوی

2 صفت کاهلان دین در راه هست لفظ من استوی یوماه

3 اسب کودن به غز و نیست دوان ورنه چون خر نداردی پالان

4 بر تن خود نه‌ای مغفّل بار زانکه باشد سیاه بدکردار

1 دل خود را ز تاب و تابش طمع تافته و تفته دار چون دل شمع

2 کان فتیله که بر فروزندش تا نشد تافته نسوزندش

3 آن نباشد ولی که چون سرخاب رود از بهر آبروی بر آب

4 ولی آنست کو ز خود بجهد پای بر آب روی خویش نهد

1 کودکی با حریف بی‌انصاف گفت کای سر به سر دغا و خلاف

2 تو درازی و نیز در یازی پس همان به که گَوز کم بازی

3 اندرین شاهراه بیم و امید دایهٔ جسم تست دیو سپید

4 شب و روز از پی غذای تنت مانده پستان دیو در دهنت

1 پسری داشت شیخ ناهموار گنج پرداز و رنج نابردار

2 پیر روزی ز بهر نصح و نیاز گشت راضی به صلح نان و پیاز

3 بر سر مجمع از سرِ آزار گفت پورا سر از کبود برآر

4 رو چو زر بایدت سفیهی کن ور سریت آرزو فقیهی کن

1 دست دین کن به علم و عدل قوی چون سگ پای سوخته چه دوی

2 این ترا گویم ای لهاوری کز جمال حریم حق دوری

3 لیکن آن کس که سینه صاف کند کعبه بر درگهش طواف کند

4 تو نه‌ای همچو سیر در یک پوست برگ تو چون پیاز تو بر توست

1 هرکه شاگرد روز شب نبود جز تهی دست و بی‌ادب نبود

2 کاندرین راه پر شتاب و قرار صبر بی‌دست و پای دارد کار

3 اندرین ره چو کند کردی خشم دست گیرد عطا و بیند چشم

4 اندرین عالم و در آن عالم هرکرا پای پیش‌رفتن کم

1 آن شنیدی که پیر با همراه گفت چون شد ز همرهیش آگاه

2 از سر و سینه بهر صحبت یار پای سازم به ره چو مور و چو مار

3 گر تو کار سفر همی سازی تو ز من خواه و گیر جان بازی

4 همرهت باشم و ز دزد و هراس کم ز سگ مر ترا ندارم پاس

آثار سنایی غزنوی

7 اثر از الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.