هرکه از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 48
1. هرکه شاگرد روز شب نبود
جز تهی دست و بیادب نبود
1. هرکه شاگرد روز شب نبود
جز تهی دست و بیادب نبود
1. دور ماهست و خلق را از ماه
عمر ماهست چون رهش کوتاه
1. آن شنیدی که پیر با همراه
گفت چون شد ز همرهیش آگاه
1. سر چه پوشی که در بهاران گِل
راز پنهان ندارد اندر دل
1. آن شنیدی که گفت دمسازی
با قرینی از آنِ خود رازی
1. بود مردی علیل از ورمی
وز ورم برنیامدیش دمی
1. بود اندر سرخس یک روزی
مجلسی بس به رونق و سوزی
1. صحبت زیرکان چو بوی از گُل
عظت ناصحان چو طعم از مُل
1. تنگی راه را صفت بشنو
در رهی نازموده خیره مرو
1. آنکه در بند مال و اسبابند
همه غرقه میان گردابند
1. هر گدایی که بینی از کم کم
پادشاهیست با خیول و علم
1. درِ دل کوب تا رسی به خدای
چند گردی به گرد بام و سرای