1 آن شنیدی که حامد لفاف در حریم حرم چو کرد طواف
2 ناگهی باز خورد بر وی پیر آنکه در عصر خود نداشت نظیر
3 گفت شیخا بگوی تا چونی تا به رنج زمانه مرهونی
4 گفت حالم سلامت و خیرست لفظ من سال و ماه لاضیرست
1 خواجهای را به مردمی دربست متّکا ساختم بر او ننشست
2 گفتمش تکیه جای باشد خوش گفت آن را که رشته شد ز آتش
3 کی سپارد به تکیهگه تن خویش هرکه را گور و مرگ و محشر پیش
4 این همه تکیهها غم و هوسست تکیهگه رحمت خدای بسست
1 دزد خانه است نفس حالی بین زو نگهدار خانهٔ دل و دین
2 دزد ناگه خسیس دزد بُوَد دزد خانه نفیس دزد بُوَد
3 چون ظفر یافت دزد بیگانه نبرد جز که خردهٔ خانه
4 باز چون دزد خانه در نگرد همه کالای دور دست برد
1 در درون تو خصم با تو بهم لفظ مهتر که یجری مجری الدم
2 چه بوی چون ستور و دیو و دده چار میخ اندرین گدای کده
3 گر نهای جامهٔ ستمکاران پس چرا بیخودی چو میخواران
4 بر هوا عالمی نبینی سود از هوا زندهای بمیری زود
1 بشنو از بارگاه مصطفوی تا چه دانی ز نکتهٔ نبوی
2 صفت کاهلان دین در راه هست لفظ من استوی یوماه
3 اسب کودن به غز و نیست دوان ورنه چون خر نداردی پالان
4 بر تن خود نهای مغفّل بار زانکه باشد سیاه بدکردار
1 خوش دلی از پی سخن پاشی گفت ادبار را کجا باشی
2 گفت باشد مرا دو جای وثاق دل رزّاق و محبر ورّاق
3 گفت دیگر کجات جوید کس گفت که ادبار را دو خانه نه بس
4 زانکه گوید خرد در این منزل ساعتی از حمار جهل انزل
1 کرده بر تارک هوا گردان گرد خود از سیاست مردان
2 سبل از دیدهها رباینده چرب دستان به تیر آینده
3 کوس در گوش دلخروش خروش تیر در چشم مرد مردم پوش
4 در زده آفتاب جامه به نیل وآسمان پیل پیل گشته ز بیل
1 زین زمین خسی به چرخ کسی شب و شبگیر کن مگر برسی
2 خاصه در خیر عار باشد عار از توانا توانی اندر کار
3 دل و تن را عسل مده بسیار کان عسل جز کسل نیارد بار
4 گر عسل کم خوری ترا شاید گرمی دل عسل بیفزاید
1 هرکه شاگرد روز شب نبود جز تهی دست و بیادب نبود
2 کاندرین راه پر شتاب و قرار صبر بیدست و پای دارد کار
3 اندرین ره چو کند کردی خشم دست گیرد عطا و بیند چشم
4 اندرین عالم و در آن عالم هرکرا پای پیشرفتن کم
1 دور ماهست و خلق را از ماه عمر ماهست چون رهش کوتاه
2 هرکرا ماه پرورد به کنار شیر خوارهاش دوتا کند چو خیار
3 با رونده روندگان پایند بام خرگه به گِل نیندایند
4 خانهٔ جانت را به سال و به ماه پاره پاره کنند چون خرگاه