باش پیوسته با از سنایی غزنوی طریق التحقیق 49
1. باش پیوسته با خضوع و بکا
روز و شب در میان خوف و رجا
1. باش پیوسته با خضوع و بکا
روز و شب در میان خوف و رجا
1. جهد آن کن که سرفراز شوی
ور در حلق بی نیاز شوی
1. ای سنایی زجسم و جان بگسل!
هر چه آن غیر اوست زان بگسل!
1. اندرین ملک پادشاه، دلست
در ره سدره بارگاه دلست
1. کاف ونون چون به یکدگرپیوست
شد پدید آنچه بود و باشد و هست
1. لطف او هر که را دلالت داد
آخرش هدیهٔ هدایت داد
1. این مثل در زمانه معروف است
که عملها به وقت موقوف است
1. عاشقان را غذا بلا باشد
عاشقی بی بلا کجا باشد
1. تا توانی به خنده لب بگشای
سردندان به خنده در منمای
1. برتو بادا که خیره کم خندی
وربخندد کسی تو نپسندی
1. هر که را داد ایزدش توفیق
صبر و شکرش بود همیشه رفیق
1. وقت ضر و عنا دل صابر
گاه نفع و غنا زبان شاکر