گر کنی قهر ازو از سنایی غزنوی طریق التحقیق 25
1. گر کنی قهر ازو نفیس شوی
ورمرادش دهی خسیس شوی
1. گر کنی قهر ازو نفیس شوی
ورمرادش دهی خسیس شوی
1. تو اگر نیک نیکی اربدبد
بدونیک تو باتو باشد خود
1. اندر آن دم که مبدع اشیا
کرد نقش وجود را پیدا
1. همه افتادهاند در تک و تاز
کرده بر تو زبان طعن دراز
1. ای شده پای بست و زندانی
اندرین خاکدان ظلمانی
1. بگذر از نقش عالم گل تو
ره تو و راهروتو منزل تو
1. بگذر از وهم و این سخن بگذار
کی بود وهم مدرک اسرار
1. دوش ناگه نهفته از اغیار
یافتم بر در سرایش بار
1. در جهانی که عالم ثانی است
بی زبانی همه زبان دانی است
1. رهروانی که وصل اوجویند
معتکف جمله بر در اویند
1. ساکنانی که جمله چون روحند
مرهم سینههای مجروحند
1. چه کنی عیش با زن و فرزند؟
ببر از جمله دل، بدو پیوند!