1 نه چرخ به کام ما بگردد یک بار نه دارد یار کار ما را تیمار
2 نه نیز دلم را بر من هست قرار احسنت ای دل، زه ای فلک، نیک ای یار
1 پر شد ز شراب عشق جانا جامم چون زلف تو درهم زده شد ایامم
2 از عشق تو این نه بس مراد و کامم کز جملهٔ بندگان نویسی نامم
1 آن عنبر نیم تاب در هم نگرید آن نرگس پر خمار خرم نگرید
2 روز من مستمند پر غم نگرید هان تا نرسد چشم بدی کم نگرید
1 آنکس که ز عابدی در ایام شراب نشنید کس از زبان او نام شراب
2 از عشق چنان بماند در دام شراب کز محبره فرمود کنون جام شراب
1 نارفته به کوی صدق در گامی چند ننشسته به پیش خاصی و عامی چند
2 بد کرده همه نام نکو نامی چند برکرده ز طامات الف لامی چند
1 روزی که بود دلت ز جانان پر درد شکرانه هزار جان فدا باید کرد
2 اندر سر کوی عاشقی ای سره مرد بی شکر قفای نیکوان نتوان خورد
1 ناید به کف آن زلف سمن مال به مال نی رقص کند بر آن رخان خال به خال
2 ای چون گل نو که بینمت سال به سال گردنده چو روزگاری از حال به حال
1 پار ارچه نمیکرد چو کفرم تمکین امسال عزیز کرد ما را چون دین
2 در پرورش عاشقی ای قبلهٔ چین هم قهر چنان باید و هم لطف چنین
1 هر بوده که او ز اصل نابود بود نابوده و بود او همه سود بود
2 گر یک نفسش پسند مقصود بود نابود شود هر آینه بود بود
1 زلفین تو تا بوی گل نوروزیست کارش همه ساله مشک و عنبر سوزیست
2 همرنگ شبست و اصل فرخ روزیست ما را همه زو غم و جدایی روزیست