1 ای مفلس ما ز مجلس خرم تو دل مرد رهی را که برآمد دم تو
2 شد بر دو کمان سنایی پر غم تو یا ماتم دل دارد یا ماتم تو
1 بیرون جهان همه درون دل ماست این هر دو سرا، یگان یگان منزل ماست
2 زحمت همه در نهاد آب و گل ماست پیش از دل و گل چه بود آن منزل ماست
1 گفتم خود را ز خس نگهدار ای چشم خود را و مرا به درد مسپار ای چشم
2 واکنون که به دیده در زدی خار ای چشم تا جانت برآید اشک می بار ای چشم
1 از گفتهٔ بد گوی تو چون هر عاقل در کوشش خصم تو چو هر بیحاصل
2 خالی نکنم تا ننهندم در گل سودای تو از دماغ و مهر تو ز دل
1 مردی که برای دین سوارست تویی شخصی که جمال روزگارست تویی
2 چرخی که به ذات کامگارست تویی شمسی که زنجم یادگارست تویی
1 بازی بنگر عشق چه کردست آغاز میناز ازین حدیث و خود را بنواز
2 بر درگه این و آن چه گردی به مجاز ساز ره عشق کن برو با او ساز
1 چون آتش تیز بیقرارم بی تو چون خاک ز خود خبر ندارم بی تو
2 بر آب همی قدم گذارم بی تو از باد بپرس تا چه دارم بی تو
1 چون پوست کشد کارد به دندان گیرد آهن ز لبش قیمت مرجان گیرد
2 او کارد به دست خویش میزان گیرد تا جان گیرد هر آنچه با جان گیرد
1 آن روز که بیش با من او را کینست بیشش بر من کرامت تمکینست
2 گویم به زبان نخواهمش گر دینست شوخیست که می کنم چه جای اینست
1 نادیده ترا چو راه را کردم باز پیوسته شدم با غم و بگسسته ز ناز
2 دل نزد تو بگذاشتم ای شمع طراز تا خسته دل از تو عذر من خواهد باز