تا دیدهام آن سیب خوش از سنایی غزنوی رباعی 25
1. تا دیدهام آن سیب خوش دوست فریب
کو بر لب نوشین تو میزد آسیب
1. تا دیدهام آن سیب خوش دوست فریب
کو بر لب نوشین تو میزد آسیب
1. بیخوابی شب جان مرا گر چه بکاست
جر بیداری ز روی انصاف خطاست
1. ای جان عزیز تن بباید پرداخت
گر با غم عشق و عاشقی خواهی ساخت
1. آن موی که سوز عاشقان میانگیخت
کز یک شکنش هزار دلداده گریخت
1. در دوستی ای صنم چو دادم دادت
بر من ز چه روی دشمنی افتادت
1. ای مانده زمان بنده اندر یادت
دادست ملک ز آفرینش دادت
1. ای کرده فلک به خون من نامزدت
دیدار نکو داده و برده خردت
1. صدبار به بوسه آزمودم پارت
بس بوسه دریغ یافتم هر بارت
1. ای خواجه محمد ای محامد سیرت
ای در خور تاج هر دو هم نام و سرت
1. زین پس هر چون که داردم دوست رواست
گفتار بیفتاد و خصومت برخاست
1. خورشید به زیر دام معشوقهٔ ماست
مه با همه حسن نام معشوقهٔ ماست
1. بیرون جهان همه درون دل ماست
این هر دو سرا، یگان یگان منزل ماست