در دل کردی قصد بداندیشی از سنایی غزنوی رباعی 13
1. در دل کردی قصد بداندیشی ما
ظاهر کردی عیب کمابیشی ما
1. در دل کردی قصد بداندیشی ما
ظاهر کردی عیب کمابیشی ما
1. زان سوزد چشم تو زان ریزد آب
کاندر ابروت خفته بد مست و خراب
1. تا در چشمم نشسته بودی در تاب
پیوسته همی بریختی در خوشاب
1. با دل گفتم: چگونهای، داد جواب
من بر سر آتش و تو سر بر سر آب
1. گفتی که کیت بینم ای در خوشاب
دریاب مرا و خویشتن را دریاب
1. آنکس که ز عابدی در ایام شراب
نشنید کس از زبان او نام شراب
1. روزاز دورخت بروشنی ماند عجب
آن مقنعهٔ چو شب نگویی چه سبب
1. ای مجلس تو چو بخت نیک اصل طرب
وین در سخنهات چو روز اندر شب
1. لبهات می ست و می بود اصل طرب
چندان ترشی درو نگویی چه سبب
1. نیلوفر و لاله هر دو بیهیچ سبب
این پوشد نیل و آن به خون شوید لب
1. تا بشنیدم که گرمی از آتش تب
گرمی سوی دل بردم و سردی سوی لب
1. از روی تو و زلف تو روز آمد و شب
ای روز و شب تو روز و شب کرده عجب