در از صامت بروجردی کتاب المراثی و المصائب 36
1. در آن زمان که علی اکبر جوان ز پدر
به کربلا طلب جنگ را اشقیا میکرد
1. در آن زمان که علی اکبر جوان ز پدر
به کربلا طلب جنگ را اشقیا میکرد
1. در جهان هرگز ز بعد رحلت پیغمبری
کس نزد در خانه پیغمبر خود آذری
1. صبا به باغ جنان رو تو آه و زاری کن
ز دیده بهر پیمبر سرشک جاری کن
1. در شام چون یزید ز طغیان حیا نمود
شد خسته از شقاوت و ترک جفا نمود
1. آب و نان جانند اما این کجا و آن کجا
هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا
1. آنان که مست باده قالوا بلی شدند
در کربلا به درد و یل مبتلا شدند
1. ای نور چشم پادشه بی سرالسلام
شبه رسول و زاده پیغمبر السلام
1. شد محرم به سفر ماه صفر آمده است
مه قتل حسن خسته جگر آمده است
1. اربعین آمد و اشکم ز بصر میآید
گوئیا زینب محزون ز سفر میآید
1. همان حسین که سبط نبی بود سرش است این
عزیز حضرت زهرا بتول مادرش است این
1. تنی که داد به آغوش جا رسول امینش
به خاک کرب و بلا چرخ سفله داد مکینش
1. شنیدهای که حسین جا به کربلایی داشت
ندیدهای که چه رنج و چه ابتلایی داشت