1 اشک من رشک فراتست و سرابس خونست یا رب این بحر چه بحریست که آبش خونست
2 عرصه کرب و بلا موج زند چون دریا وه چه دریا که همه موج و حبابش خونست
3 ز گلستان نبی دهر گرفته است گلاب چه گلی بود ندانم که گلابش خونست
4 این نه عیش است و عروسی ز برای قاسم گر عروسی است ز بهر چه خضابش خونست
1 دلا در کربلا بنگر چه غوغایی عیان دارد حسین تشنهلب افغان ز جور کوفیان دارد
2 نشسته کشتی ایجاد از جور خسان در گل چو دریا کربلا بس موجهای بیکران دارد
3 سکینه در نوا در نینوا از العطش چون نی از آن غافل که اندر چشم خود آبی روان دارد
4 عجب نبود که زینب در برنا محرمان گرید چو نتواند ز بیتابی غم دل را نهان دارد
1 گفت زینب بشه تشنه که ای یاور ما ما برفتیم و تو دانی و دل غمخور ما
2 حال باز و به طناب است سر بیمعجر بخت بد تا به کجا میبرد آبشخور ما
3 هر کجا پا بنهد از دل و جاندیده نهیم قاصدی کز تو پیامی برساند بر ما
4 کربلا بهر تو و شام غم افزا از ما که رفاه با تو قرین باد و خدا یاور ما
1 رسید نامه فتح عبید زشت بد اختر ز شهر کوفه ویرانه به مدینه اطهر
2 برای خواندن آن نامه روسیاه خطیبی بسان سکه خارج نمود جای به منبر
3 نوشته بود که الیوم دور دور یزید است که رو به کوتهی آورد روز آل پیمبر
4 نوشته بود که با خلق تشنه بر لب دریا بریده شد ز تن شهریار تشنه لبان سر
1 سری بهر تماشا از لحد بر گیر یا جدا که از کویت روم با ناله شبگیر یا جدا
2 طلب کردند قوم کوفیان ما را به مهمانی ولی دایم فلک دارد سر تدبیر یا جدا
3 بدین زودی نمیرفتم ز کویت لیک ترسیدم که در امر الهی اوفتد تاخیر یا جدا
4 جفاهایی که دارد زاده مرجانه در خاطر نموده پیش پیش اندر دلم تاثیر یا جدا
1 برای رفتن شام و وداع شاه شهیدان ز جمله اسرا نوبت سکینه رسید
2 ز پشت ناقه عریان فتاد روی زمین نهاد لب به گلوی بریده شه دین
3 به گریه گفت که ای جان فدای پیکر تو که کرده است جدا! ای پدر ز تن سر تو
4 امان نمیدهدم که نهم بر جراحت بدنت نه معجزری که ز سر گیرم و کنم کفنت
1 ای که از معرفت عشق ازل بیخبری گوش کن تا به تو گویم خبر مختصری
2 عشق آن است که هر جا که شرر افروزد خالی از خود نگذارد بن هر خشک و تری
3 عشق آن است که چون حلقه زند بر در دل عاشق از شوق نه پائی بشناسد نه سری
4 عشق آنست که در راه وفا سر بدهی عشق آنست که از جان و جهان درگذری
1 ای بیکفن فدای تو جسم اطهرت زینب شو فدایی ببریده حنجرت
2 ای کاش خواهر تو نمیدید اینچنین بر نوک نی سر تو و صدپاره پیکرت
3 آوردی ام به کرب و بلا بیکس و غریب خوش میکنی غریب نوازی ز خواهرت
4 بردار سر ز خهاک و بپرس از من فکار کای زینب ستمزده، کو کهنه معجرت
1 ای لب عطشان به نزد آب حسین جان کشته شمشیر بیحساب حسین جان
2 شرح غم و محنت تو تا صف محشر کرده دل انس و جان کباب حسین جان
3 هر ستمی را که داشت دهر ستمگر کرد برای تو انتخاب حسین جان
4 غیر تو از بیکسی به وقت سواری زن نگرفت از کسی رکاب حسین جان
1 ای سردور از بدن روزی تو سامان داشتی جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی
2 خضر را رهبر تو بودی جانب عین الحیات خود چرا در وقت مردن کام عطشان داشتی
3 هرگز از یادم نخواهد رفت کاندر کربلا العطش گفتی به زیر تیغ تا جان داشتی
4 او فتاد آخر به دست اهرمن انگشترت ای سلیمانی که عالم زیر فرمان داشتی