12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلمان ساوجی / جمشید و خورشید سلمان ساوجی

جمشید و خورشید سلمان ساوجی

1 آتش سودا گرفت در دل شیدای من شعله گراینسان زند وای دل و وای من

2 ناله شبهای من سر به فلک می زند تا به چه خواهد کشید ناله شبهای من

3 مایه سودای ماست زلف تو لیکن چه سود؟ زانکه پراکنده شد مایه سودای من

4 قصه خوناب دل گر نکنم چون کنم؟ می رسد از جان به لب جوشش صفرای من

1 بی گل رویت ندارد رونقی بستان ما بی حضورت هیچ نوری نیست در ایوان ما

2 گر به سامان سر کویش رسی، ای باد صبح، عرضه داری شرح حال بی سر و سامان ما

3 شرح سودایش که دل با جان مرکب کرده است بر نمی آید به نوک کلک سرگردان ما

4 در دل ما خار غم بشکست غم در دل بماند چیست یاران چاره غمهای بی پایان ما؟

1 از دیده دلم روز وداعش نگران شد با قافله اشک در افتاد و روان شد

2 ای جان کم از او گیر برو با غم او باش دل رفت و همه روزه در آن می نتوان شد

3 جوابش داد جم کای مایه ناز طراز خوبی و پیرایه ناز

4 تن و جان کرده ام وقف هوایت سرم بادا فدای خاک پایت

1 چون گل دهنی زمانه پر خنده نکرد کش باز به خون جگر آکنده نکرد

2 چون غنچه گل دمی دلی جمع نگشت کایام هماندمش پراکنده نکرد

3 ملک چون عکس تاج افسری یافت زجای خود به استقبال بشتافت

4 ز جای خود نرفت و رفت از جای چو دامن بوسه اش می داد بر پای

1 امشب که شبم به وصل تو می گذرد، دامی ز سر زلف خود، ای دام خرد،

2 بر روی هوا بگستران تا ناگاه زاغ شب از این سراچه بیرون نپرد

3 بوصف الحال خورشید دل افروز دو بیت آورد مطبوع و جگر سوز

4 امشب که شد آن ماه فلک مهمانم، بنشینم و داد خوش از او بستانم

1 سوی کلبه فقیران به سعادت و سلامت بکجا همی خرامی صنما خلاف عادت؟

2 سوی کشته ای گذر کن ببهانه زیارت بشکسته ای نظر کن به طریقه عیادت

3 الا ای تازه ورد ناز پرورد بدین صحرا کدامین بادت آورد

4 به خورشیدی چه نقصان راه یابد اگر بر خانه موری بتابد

1 ما رقمی می کشیم تا به چه خواهد کشید ما هوسی می پزیم تا به چه خواهد رسید»

1 در آن روز وداع آن ماه خوبان لبم بر لب نهاد و گفت نرمک

2 ز روی حسرت او با من همی گفت: هذا فراق بینی و بینک

3 همه شب با دوتن افسر در آن دشت تماشا را بدان مهتاب می گشت

4 طوافی گرد آب و سبزه می کرد ز ناگه ره بدان منزل در آورد

1 باد صبا به گرد سمندش نمی رسد سرو سهی به قد بلندش نمی رسد

2 بر مه شکسته طرف کلاه است ازین سبب از چشم آفتاب گزندش نمی رسد

3 گرد سمند او به فلک نمی رسد ولی خنگ فلک به گرد سمندش نمی رسد

4 پایم به بند زلف گرفتار کرده است دردا که دست بنده به بندش نمی رسد

1 شب تاری به روز آورد جمشید به شب بنوشت مکتوبی به خورشید

2 مطول رقعه ای ببریده در شب چو زاغ شب به دنبالش مرکب

3 که در هندوستان سنگین وطن داشت پریدن در هوای ملک چین داشت

4 ز هندستان به سوی چینش آورد بر اطراف ختن شکر فشان کرد

آثار سلمان ساوجی

12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی