12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلمان ساوجی / جمشید و خورشید سلمان ساوجی

جمشید و خورشید سلمان ساوجی

1 ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم

2 ای آرزوی جانم در آرزوی آنم کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم

3 روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم امروز کت به سالی روی چو مه نبینم

4 دانی چگونه باشم در محنت حبیبم زآن پس که دیده باشی در دولتی چنانم

1 در آن غمنامه چون داد سخن داد دل خود در میان نامه بنهاد

2 بپیچید و نهادش پیش شکر که: «این غمنامه من پیش جم بر

3 بگو او را اگر داری سر ما بیا امشب گذر کن بر در ما

4 برین قصر است هندویی چو کیوان که هست او بر در خورشید تابان

1 مرا در جام خون دل مدام است برون زین می بر اهل دل حرام است

2 می ام عشق است و جز سودای آن می گر آید در سرم، سودای خام است

3 هر آنکس را که مهر دوست با جان مقابل نیست چون مه ناتمام است

4 اگر کام تو آزار دل ماست بحمدالله دل ما دوستکام است

1 خراباتی و رند ست آشکارا چو بینم آن حریف مجلس آرا

2 به بویش می کنم این مستی از می وگر نه می چه در خوردست مارا؟

3 به یادش خون خم خوردیم لیکن ستد از ما دل و دین خونبها را

4 مرا گرد خم و خمخانه گشتن تویی مقصود میل تست ما را

1 امشب که شبم به وصل تو می گذرد، دامی ز سر زلف خود، ای دام خرد،

2 بر روی هوا بگستران تا ناگاه زاغ شب از این سراچه بیرون نپرد

3 بوصف الحال خورشید دل افروز دو بیت آورد مطبوع و جگر سوز

4 امشب که شد آن ماه فلک مهمانم، بنشینم و داد خوش از او بستانم

1 شب دوشین بت نوشین لب من چو می کرد از برم عزم جدایی

2 بدان تاریکی اش در برگرفتم چه گفتم؟ گفتمش کای روشنایی،

3 چو آخر داشتی با آشنایان سر بیگانگی و بیوفایی ،

4 میان آشنایان روز اول چه بودی گر نبودی آشنایی

1 بدو مهراب گفت ای افسر روم به تو آباد باد این کشور روم

2 کنون در زیر این پیروزه چادر کسی را نیست چون خورشید دختر

3 کسی دانم به تنهایی نسازد که تنهایی خدا را می برازد

4 ز جنس خویش گیرد هرکسی جفت خدایست آنکه بی یار است و بی جفت

1 آن شنیدستی که ارباب تجارت گفته اند مهر بر دختر منه ور خود بود چون ماه و هور

2 مایه شر و فساد اهل عالم دختر است گربود شیرین چه خواهد خاست از وی غیر شور

3 خوابگاه دختر پاکیزه روی پارسا یا کنار شوی باید یا میان خاک گور

4 مهی بگزین و جفتش ساز با خور طلب کن بهر وی شویی فراخور

1 ما رقمی می کشیم تا به چه خواهد کشید ما هوسی می پزیم تا به چه خواهد رسید»

1 ملک گفتا مباد ای صبح اصحاب کزین معنی شود خورشید در تاب!

2 تو چون روز از چه کردی راز پیدا دریدی پرده همچون صبح شیدا

3 ملک پر کینه شد از گفت مهراب، به نزد افسر آمد رفته در تاب

4 گمان می برد کو رنجیده باشد ز مهر جم دلش گردیده باشد

آثار سلمان ساوجی

12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی