12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلمان ساوجی / جمشید و خورشید سلمان ساوجی

جمشید و خورشید سلمان ساوجی

1 چو رای هند رخ بر تافت قیصر نمود از ملک چین رخشنده افسر

2 تقاضای عروسی کرد داماد بر قیصر به خواهش کس فرستاد

3 شه رومی به ابرو چین درآورد تأمل کرد و آنگه سر برآورد

4 که: «شادیشاه نور دیده ماست ولیکن هست از او ما را سه درخواست

1 شب دوشین بت نوشین لب من چو می کرد از برم عزم جدایی

2 بدان تاریکی اش در برگرفتم چه گفتم؟ گفتمش کای روشنایی،

3 چو آخر داشتی با آشنایان سر بیگانگی و بیوفایی ،

4 میان آشنایان روز اول چه بودی گر نبودی آشنایی

1 عشق مرا از هزار کار برآورد گرد جهانم هزار بار برآورد

2 یار مرا خوی تنگ بود به غایت عشق دلم را به خوی یار بر آورد

3 لشکر سودای عشق بر سر من تاخت از تن خاکی من غبار برآورد

4 خیز و بیا چشم روزگار برآور کز تو مرا چشم روزگار برآورد

1 بدو مهراب گفت ای افسر روم به تو آباد باد این کشور روم

2 کنون در زیر این پیروزه چادر کسی را نیست چون خورشید دختر

3 کسی دانم به تنهایی نسازد که تنهایی خدا را می برازد

4 ز جنس خویش گیرد هرکسی جفت خدایست آنکه بی یار است و بی جفت

1 ملک با تاج زر کرد عزم درگاه چو صبح صادق آمد در سحرگاه

2 روان بر کوه خنگ کوه پیکر بر اطرافش غلامان کمر زر

3 تتاری ترک بر یک سوی تارک حمایل در برش چینی بلارک

4 چو گل در بر قبای لعل زرکش دو مشکین سنبلش بر گل مشوش

1 شادی آمد از درون امشب که هان جان می‌رسد جان به استقبال شد بیرون که جانان می‌رسد

2 یار چون گیسو کشان در پای یار آمد ز در مژده ای دل کان شب سودا به پایان می‌رسد

3 خوش بخند ای دل که اینک صبح خندان می‌دمد خوش برقص ای ذره کاینک مهر رخشان می‌رسد

4 پریشان و سرو جان داده بر باد چو زلف آمد ملک بر پایش افتاد

1 بود ز غم صد گره بر گل و بر بارگل باد به یکدم گشاد صد گره از کار گل

2 طرف چمن را چو کرد چشم شکوفه سپید باز منور شدش دیده به دیدار گل

3 لاله زر آتشی است ناسره اش در میان لاجرم آن قیمتش نیست به بازار گل

4 قوس قزح در هوا تا سر پرگار زد دایره لعل گشت نقطه پرگار گل

1 چو صبح از کوه بنمود افسر زر ز کوه آمد برون خورشید خاور

2 پس افسر بر سمند عزم بنشست به ناز آورد باز رفته از دست

3 ز شهرستان به سوی دژ روان شد ز شهر تن به شهرستان جان شد

4 چو در دژ شد به نزد آن شکر لب مهی را یافت همچون ماه یک شب

1 آمکه عمری چو صبا بر سر کویش جان داد چه شود گر همه عمرش نفسی آرد یاد

2 در فراق تو چو بر نامه نهم نوک قلم از نهاد قلم و نامه برآید فریاد

3 بیش چون صبح مدم دم که بدین دم چو چراغ بنشستیم به روزی که کسی منشیناد

4 جز نفس نیست کسی را به برم آمد وشد آه کو نیز به یکبارگی از کار افتاد

1 در آن غمنامه چون داد سخن داد دل خود در میان نامه بنهاد

2 بپیچید و نهادش پیش شکر که: «این غمنامه من پیش جم بر

3 بگو او را اگر داری سر ما بیا امشب گذر کن بر در ما

4 برین قصر است هندویی چو کیوان که هست او بر در خورشید تابان

آثار سلمان ساوجی

12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی