1 ماییم کله چو لاله بر خاک زده صد نعره چو ابر از دل غمناک زده
2 از مهر چو صبح پیرهن چاک زده آنگه علم مهر بر افلاک زده
3 شکر گفتار گفتا: «ای سمن بوی، چرا در بسته ای بر من به یک موی؟
4 دلم چون شانه بود از غم به صد شاخ از آن دستت زدم بر موی گستاخ
1 معنبر زلف را چون داد شب تاب عروس روز سر برداشت از خواب
2 چو مه رویی که شب می خورده باشد همه شب خواب خوش ناکرده باشد
3 چو گل رویی که بردارد زبالین رخ لعل و سر و چشم خمارین
4 سپهر آورده تشت و آفتابه خضاب شب فرو شست از دو آبه
1 شوق می ام نیمه شب بر در خمار برد بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد
2 ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت بیخودم از صومعه بر در خمار برد
3 با همه مستی مرا پیر مغان بار داد هرچه ز هستی من یافت به یکبار برد
4 ساقی ام از یک جهت ساقر و پیمانه داد مطربم از یک طرف خرقه و دستار برد
1 در آن شب دید جمشید آفتابی چو طاووسی خرامان در خرابی
2 گرفته خوش لب آبی و رودی برود اندر همی زد خوش سرودی
3 میان شب فروغ فر شاهی چو نور دیده تابان در سیاهی
4 رخش چون برگ گل زیر کلاله سر زلفش به خم چون قلب لاله
1 خواهم که امشب خدمتی چون ساقر اندر خور کنم کاری که فرمایی مرا فرمان به چشم و سر کنم
2 چو عکس خورشید از هوا روزی که افتم در برت گر در ببندی خانه را ، از روزنت سر بر کنم
3 چون شمع من در انجمن میریزم آب خویشتن از دست خود شاید که من خاک سیه بر سر کنم
4 ار درد سودایت هنوز این کاسه سر پر بود فردا که از خاک لحد چون لاله من سر بر کنم
1 به نوشانوش رفت آن شب به پایان سحر چون شد لب آفاق خندان
2 دگر عیش و طرب را تازه کردند ز می بر روی عشرت غازه کردند
3 دو مه گه آشکار و گه نهانی دو مه خوردند با هم دوستگانی
4 بجز بوسی نجست از دلستان هیچ کناری بود دیگر در میان هیچ
1 چو بر حدود یار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بیباکی
2 مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته و باکی
3 به خاک راهگذار حبیب میگفتم که ای غلام تو آب حیات در پاکی
4 کجا شدت گل این باغ شمع این مجلس؟ کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی؟
1 چمن بی گل ،فلک بی ماه می دید بدن بی جان ،جهان بی شاه می دید
2 ز بی یاری شکسته چنگ را پشت بمانده نای و نی را باد در مشت
3 فتاده ساغر می دل شکسته صراحی در میان خون نشسته
4 میان بزمگه گلها پریشان عنا دل نوحه گر بر حال ایشان
1 آتش سودا گرفت در دل شیدای من شعله گراینسان زند وای دل و وای من
2 ناله شبهای من سر به فلک می زند تا به چه خواهد کشید ناله شبهای من
3 مایه سودای ماست زلف تو لیکن چه سود؟ زانکه پراکنده شد مایه سودای من
4 قصه خوناب دل گر نکنم چون کنم؟ می رسد از جان به لب جوشش صفرای من