آثار سلمان ساوجی

صفحه 10 از 12
12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلمان ساوجی / جمشید و خورشید سلمان ساوجی

جمشید و خورشید سلمان ساوجی

1 همی گردید مهراب از پی جم بسان جم کزو گم گشته خاتم

2 غلامان گرد کوه و دشت پویان همی گشتند یکسر شاه جویان

3 پس از یکماه دیدندش در آن کوه چو ماه نو شده باریک از اندوه

4 ز حسرت چشمهایش رفته در غار سرشک از چشمها ریزان چو کهسار

1 به نوشانوش رفت آن شب به پایان سحر چون شد لب آفاق خندان

2 دگر عیش و طرب را تازه کردند ز می بر روی عشرت غازه کردند

3 دو مه گه آشکار و گه نهانی دو مه خوردند با هم دوستگانی

4 بجز بوسی نجست از دلستان هیچ کناری بود دیگر در میان هیچ

1 حکایت را بدین پیدا شد انجام سحرگه کرد شادی روی در شام

2 ملک جمشید را افسر طلب کرد حکایتهای شادی شه در آورد

3 ملک را گفت: «شادی رفت در شام نمی دانم که چون باشد سرانجام

4 ندانم کو کشد لشکر برین بوم ز شادی عکس گردد کشور روم؟

1 فرستاد افسر و خورشید را خواند بر خود چون مه خورشید بنشاند

2 حدیث صید گاه و شیر و جمشید حکایت کرد یک یک پیش خورشید

3 بدو گفت این پسر خسرو نژادست که خسرو سیرت و خسرو نهاد است

4 رخش آیینه آیین شاهی است ز سر تا پا همه فر الهی است

1 چو خورشید فلک برداشت از چین می یاقوتی اندر جام زرین

2 ملک در گفت و گوی عزم میدان سر زلف سیه را ساخت چوگان

3 سر بدخواه در چوگان فکنده ز غبغب گوی در میدان فکنده

4 به نزد قیصر آمد شاد و خرم زمین بوسید کای سالار عالم

1 برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است؟ مرا فتاده دل از ره ترا چه افتادست؟

2 به کام تا نرساند مرا لبش چو نای نصیحت همه عالم به گوش من بادست

3 دلا منال ز بیداد و جور یار که یار ترا نصیب نصیب همین کرده است و این دادست

4 اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس هستی ما ز آن خراب آبادست

1 چو از اغیار مجلس گشت خالی صنم از حال جم پرسید حالی

2 که: «آن مسکین حبیبم را چه حالست؟ درین غربت غریبم را چه حالست؟

3 یکایک قصه جمشید گفتند حدیث ذره با خورشید گفتند

4 به شیرین قصه فرهاد بردند به وامق نامه عذرا سپردند

1 چو بر حدود یار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بی‌باکی

2 مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته و باکی

3 به خاک راهگذار حبیب می‌گفتم که ای غلام تو آب حیات در پاکی

4 کجا شدت گل این باغ شمع این مجلس؟ کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی؟

1 رسولا خدا را به جایی که دانی چه باشد که از من پیامی رسانی؟

2 نه کار رسول است رفتن به کویش نسیما ت برخیز اگر می توانی

3 ز پیش جم دو کبک بلبل آواز به کوهستان دژ کردند پرواز

4 بدان دژ پرده ای خوش ساز کردند ز قولش این غزل آغاز کردند:

1 بزمی که از نوای نوالش به بزم خلد روحانیان نواله برند از برای حور

2 بزمی که مانده اند هم از یاد مجلسش حوران بزم روضه فردوس در قصور

3 بود از فروغ باده و عکس صفای جام سقف فلک ز زورق خور پر ز موج نور

4 می اندر جام زر چون زهره در ثور قدح چون انجم و سیاره در دور

آثار سلمان ساوجی

12 اثر از جمشید و خورشید سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر جمشید و خورشید سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی