شادی آمد از از سلمان ساوجی جمشید و خورشید 95
1. شادی آمد از درون امشب که هان جان میرسد
جان به استقبال شد بیرون که جانان میرسد
1. شادی آمد از درون امشب که هان جان میرسد
جان به استقبال شد بیرون که جانان میرسد
1. از دیده دلم روز وداعش نگران شد
با قافله اشک در افتاد و روان شد
1. در آن روز وداع آن ماه خوبان
لبم بر لب نهاد و گفت نرمک
1. چون گل دهنی زمانه پر خنده نکرد
کش باز به خون جگر آکنده نکرد
1. سوی کلبه فقیران به سعادت و سلامت
بکجا همی خرامی صنما خلاف عادت؟
1. به پیروزی و بهروزی از آن بوم
ملک جمشید روی آورد در روم
1. ای آینه کرده در رخت روی امید
بر چشمم ازین خط سیه روی ، سپید
1. از رنگ بیاض رویت ای رشک قمر
وز عکس گل جمالت ای غیرت خور
1. ملک جمشید بنوشت از ره دور
بشارت نامه ای نزدیک فغفور
1. ای پیک صبا مصر وصالم بکف آمد
از جای بجنب آخر و برخیز بشیرا
1. چمن شمع ز مرد ساق نرگس را چو بردارد
به سیمین مشعلی ماند که آن مشعل دو سر دارد