1 خراباتی و رند ست آشکارا چو بینم آن حریف مجلس آرا
2 به بویش می کنم این مستی از می وگر نه می چه در خوردست مارا؟
3 به یادش خون خم خوردیم لیکن ستد از ما دل و دین خونبها را
4 مرا گرد خم و خمخانه گشتن تویی مقصود میل تست ما را
1 وقت سحر از باغ بهشت آمد باد آورد گلی و در کنارم بنهاد
2 چون زلف صنم نهاده بودم دامی ماهی بگذار آمد و در دام افتاد
3 چو شهناز آن رباعی ساخت بر چنگ فرو خواند این غزل شکر به آهنگ:
1 چو شاه چین علم بفراخت بر بام نگون شد رایت عباسی از شام
2 به قیصر قاصدی آمد سحرگاه که اینک می رسد شادی شه از راه
3 ز درگه خاست آواز تبیره شدندش سروران یکسر پذیره
4 همان کآمد سپاه شام نزدیک ز گردش چشم گردون گشت تاریک
1 بنام آنکه نامش حرز جان است ثنایش بر تر از حد زبان است
2 انیس خلوت خلوت گزینان جلیس مجلس تنها نشینان
3 شفا بخشنده دلهای بیمار به روز آرنده شبهای تیمار
4 از او باد آفرین بر شاه جمشید بدو فرخنده ماه روز خورشید
1 ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم
2 ای آرزوی جانم در آرزوی آنم کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم
3 روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم امروز کت به سالی روی چو مه نبینم
4 دانی چگونه باشم در محنت حبیبم زآن پس که دیده باشی در دولتی چنانم
1 چمن بی گل ،فلک بی ماه می دید بدن بی جان ،جهان بی شاه می دید
2 ز بی یاری شکسته چنگ را پشت بمانده نای و نی را باد در مشت
3 فتاده ساغر می دل شکسته صراحی در میان خون نشسته
4 میان بزمگه گلها پریشان عنا دل نوحه گر بر حال ایشان
1 مخورانده که همه کار به کام تو شود شادی آید ز بن گوش غلام تو شود
2 آنکه یاقوت لبش در نظر تست مدام شکرین پسته او نقل مدام تو شود
3 بعد از این خطبه اقبال به نام تو کند عاقبت سکه خورشید به نام تو شود
4 آخر این مرغ همایون که دلت دانه اوست آید از روی هوا بسته دام تو شود
1 دردا که رفت دلبر و دردم دوا نکرد صد وعده بیش داد و یکی را وفا نکرد
2 بردم هزار قصه حاجت به نزد یار القصه شد روان و حاجت روا نکرد
3 از آن تیر غمزه بر تن من موی کرد راست آن ترک مو شکاف به مویی خطا نکرد
4 بر خاک کوی دوست که مالید روی چو من کان خاک در رخش اثر کیمیا نکرد؟
1 ملک گفتا مباد ای صبح اصحاب کزین معنی شود خورشید در تاب!
2 تو چون روز از چه کردی راز پیدا دریدی پرده همچون صبح شیدا
3 ملک پر کینه شد از گفت مهراب، به نزد افسر آمد رفته در تاب
4 گمان می برد کو رنجیده باشد ز مهر جم دلش گردیده باشد
1 آیا کراست زهره؟ آیا کراست یارا؟ کر من برد به یارم این یک سخن که: «یارا؟
2 بستان ما ندارد بی طلعت تو نوری ای سرو ناز بازآ ، بستان ما بیارا»
3 چنان دلخسته هجرانم امشب که مشتاق وداع جانم امشب
4 به شب مهراب رفت از پیش جمشید شب مهتاب شد جویای خورشید