ماهی از برج شرف زاده خورشید از سلمان ساوجی قصیده 58
1. ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال
زاده الله جمالاً به جهان داد جمال
1. ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال
زاده الله جمالاً به جهان داد جمال
1. زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل
خیل خیال ماهت در دیده ساخت منزل
1. رفتند رفیقان ورسیدند به منزل
در خواب غروری تو هنوز ، ای دل غافل !
1. راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل
عامل نامیه را باز فرستد به عمل
1. شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام
غرض آن است که امشب شب جام است و مدام
1. بیا چون مقام طرب شد تمام
نوایی بساز از پی این مقام
1. ای سر کوی تو را کعبه رسانیده سلام
عاشقان را حرم کعبه کوی تو مقام
1. عید است بر خیز ای صنم ، پیش آر پیش از صبحدم
در بزم جمشید زمان ، خام خم اندر جام جم
1. منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم
گناهکار وامید عفو می دارم
1. خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم !
خوش بر آور در هوای باغ یک دم چون نسیم
1. اگویی خیال قد تو ای گلستان چشم!
سرو است راست رسته بر آب روان چشم
1. دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم
سزای افسر شاهی ، صفای جوهر عالم