نیست پیدا ، این محیط لاجوردی از سلمان ساوجی قصیده 47
1. نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار
ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !
1. نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار
ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !
1. به چشم و ابرو و رخسار و غمزه میبرد دلبر
قرار از جسم و خواب از چشم و هوش از عقل و عقل از سر
1. ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا
خیر مقدم، مرحبا «اهلاً و سهلاً» مرحبا
1. کجایی ای زنسیمت دماغ باغ معطر ؟
بیا که باغ به شمع شکوفه گشت منور
1. دارم آهنگ حجاز ، ای بت عشاق نواز
راست کن ساز ونوایی زپی راه حجاز
1. حور اگر دیده بدین روضه کند روزی باز
کند از شرم در روضه فردوس فراز
1. خوش بر آمد به چمن با قدح زر نرگس
ساقیا باده که دارد سر ساغر ، نرگس !
1. بسم نبود جفای رخ چو یاسمنش
بنفشه نیز گرفت است جانب سمنش
1. مبشران سعادت برین بلند رواق
همی کنند ندا در ممالک آفاق
1. ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک !
ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک
1. عید من آنکه هست خم ابرویش هلال
بر عین عید ابروی چون نون اوست دال
1. ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال
زاده الله جمالاً به جهان داد جمال