10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود بهر گل گوید «خوش آمد» تا دل گل وا شود

2 غنچه غناج و شاخ شوخ رنگ آمیزی گل این دم طاووس گردد و آن سر ببغا شود

3 روی گل برچین شود چون درنیارد چین برو نازک اندامی که چندان خارش اندر پا شود

4 با شجر مرغ سحر گوید کلیم آسا کلام چون ید بیضای صبح از جیب شب پیدا شود

1 باد سحرگهی به هوای تو جان دهد آب حیات را، لب لعلت نشان دهد

2 در بوستان به یاد دهن تو غنچه را هر دم هزار بوسه صبا بر دهان دهد

3 ز انسان که عکس ماه دهد حسن روی گل رویت به عکس حسن مه آسمان دهد

4 گلگونه از جمال تو خواهد به عاریت باد صبا چو عرض گل و گلستان دهد

1 صبا، چون پرده ز روی بهار بگشاید عروس گل، تتق از صد بار بگشاید

2 چو چشم یار نماید بعینه نرگس که بامداد ز خواب خمار بگشاید

3 گشاد باغ ز نرگس هزار چشم و کجاست کسی که یک نظر اعتبار بگشاید؟

4 تو دل نمودگی غنچه با صبا بنگر که هر دمش که بیند، کنار بگشاید

1 سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد سمن به عزم صبوحی پیاله برگیرد

2 جهان پیر چون نرگس، جوان و تازه شود هوای جام و نشاط قدح ز سر گیرد

3 چو مرغ عیسی اگر لعبتی ز گل سازی ز اعتدال هوا حکم جانور گیرد

4 مشابه گل زرد فلک شور گل سرخ نخست تیغ برآرد، دگر سپر گیرد

1 زامروز تا به حشر بر ابنای روزگار شکرانه واجب است به روزی هزار بار

2 کامروز نور باصره آفرینش است در عین صحت از نظر آفریدگار

3 دارای عهد شاه اویس آنکه می کند از تیغ گرد خطه دین آهنین حصار

4 هر دم به آستین کرم پاک می کند انصاف او زدامن آخر زمان غبار

1 چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار آفتاب سایه گستر، سایه پروردگار

2 ابر دریا، آستین خورشید گردون آستان اردشیر شیر دل نوشین روان روزگار

3 زهره عشرت ماه طلعت مهر بهرام انتقام مشتری رای عطارد فطنت کیوان وقار

4 ظل حق چشم و چراغ دوده چنگیز خان کاسمان را بر مدار رای او باشد مدار

1 فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار

2 آسمان در حلقه بر خود گوهری می داشت گوش ساخت امروزش برای آفرینش گوشوار

3 سالها می جست چشم آفتاب نوربخش تا به ماهی نو منور کردش اکنون روزگار

4 مادر ایام را آمد به فرعون و بخت قره العینی ز روز نیک گردون در کنار

1 دجله عمری است، تر وتازه که خوش می گذرد ساقیا می گذر عمر به عطلت مگذار!

2 چند پیچیم چو زلفین تو در دور قمر ؟ چند باشیم چو چشمان تو در عین خمار؟

3 کار آن است تو را کار ، ورت صد کار است بر لب دجله رو ودست بشوی از همه کار

4 کمتر از خارنه ای ، دامن گل بویی گیر کمتر از سرونه ای ، تازه نگاری به کف آر

1 نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !

2 چون به زرین زرورق می مگذارن عمر عزیز زین محیط غم که بروی نیست کشتی را گذار

3 اندران شبها که خیل ماه بر دارد سپهر زینهار از دجله خندق ساز واز کشتی حصار !

4 کشتی خورشید پیکر کانعکاس جرم او روز روشن می نماید در دل شبهای تار

1 به چشم و ابرو و رخسار و غمزه می‌برد دلبر قرار از جسم و خواب از چشم و هوش از عقل و عقل از سر

2 نباشد با لب و لفظ و جمال و حال او ما را شکر در خورد و می در کام و مه در وجه و شب در خور

3 سر زلف و رخ خوب و خط سبز و لب لعلش سمن‌سای و مه‌آسای و گل‌آرای و گهرپرور

4 عذار و خط و رخسار و لب و دیدار و گفتارش بهار و سبزه و صبح و شراب و شاهد و شکر

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.