10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 بسم نبود جفای رخ چو یاسمنش بنفشه نیز گرفت است جانب سمنش

2 غزالم از کله تا طوق بست بر گردن به گردن است بسی خون آهوی ختنش

3 دل از عقیق لب او حریق گلگون خواست چو لاله داد در اول پیاله درو دنش

4 در آن خیال که کردند از وصالش هیچ نیس نقش به غیر از خیال پیراهنش

1 وصف ماه من چو شعری را منور می‌کند آفتاب از مطلع آن شعر سر بر می‌کند

2 لعل را لعل سبک روحش همی دارد گران قند را لعل شکرریزش مکرر می‌کند

3 چشم مستش کرد با جانم بدور لعل او آنچه ساقی با خرد در دور ساغر می‌کند

4 فصلی از دیباچه حسن تو می‌خواند بهار لاجرم رخسار گل را از حیا تر می‌کند

1 بختم از بادیه در کعبه علیا آورد بازم اقبال بدین حضرت اعلا آورد

2 منم آن قطره که انداخت سحابم بر خاک باز برداشتم از خاک و به دریا آورد

3 در محاق ارچه مه طالع من بود به قوص آفتابش نظری کرد و به جوزا آورد

4 جذبه صحبت خورشید چو شبنم ما را سوی مصعد دگر از مهبط ادنی آورد

1 صبح ظفر از مشرق امید بر آمد اصحاب غرض را تب سودا ببر آمد

2 از غنچه پیکان و زباد دم شمشیر بشکفت گل فتح و نسیم ظفر آمد

3 بر آینه تیغ شهنشاه دگر بار رخسار دل‌آرای ظفر جلوه‌گر آمد

4 بی‌درد سر نیزه و آمد شد پیکان آن فتح که مفتاح امان بود برآمد

1 خوش بر آمد به چمن با قدح زر نرگس ساقیا باده که دارد سر ساغر ، نرگس !

2 جام زرده به صبوحی که چو نرگس به صباح ریخت در جام بلورین می اصفر نرگس

3 سرش از ساغر می نیست زمانی خالی همه سیر وزر خود کرد دراین سر نرگس

4 شمع جمع طرف وچشم وچراغ چمن است زان چمن را همگی چشم بود بر نرگس

1 آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند مشک ختن به خون جگر چهره تر کند

2 آگه نه‌ای که سنبل تو مشک را هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟

3 یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد بوی تو خفتگان عدم را خبر کند

4 هردم که از صفای جمال تو دم زنم صبحم سر از دریچه انفاس برکند

1 ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک ! ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک

2 در خط از عکس خطوطت ، سطح لوح لاجورد در گل از سهم اساست ، پای وهم تیز تک

3 از فروغ شمسه دیوار ایوانت به شب ذره ها را در هوا بتوان شمردن یک به یک

4 پاسبانان دور بامت که با عرشند راست زنده می دارند شب ز آواز تسبیح ملک

1 وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود بهر گل گوید «خوش آمد» تا دل گل وا شود

2 غنچه غناج و شاخ شوخ رنگ آمیزی گل این دم طاووس گردد و آن سر ببغا شود

3 روی گل برچین شود چون درنیارد چین برو نازک اندامی که چندان خارش اندر پا شود

4 با شجر مرغ سحر گوید کلیم آسا کلام چون ید بیضای صبح از جیب شب پیدا شود

1 دجله عمری است، تر وتازه که خوش می گذرد ساقیا می گذر عمر به عطلت مگذار!

2 چند پیچیم چو زلفین تو در دور قمر ؟ چند باشیم چو چشمان تو در عین خمار؟

3 کار آن است تو را کار ، ورت صد کار است بر لب دجله رو ودست بشوی از همه کار

4 کمتر از خارنه ای ، دامن گل بویی گیر کمتر از سرونه ای ، تازه نگاری به کف آر

1 کجایی ای زنسیمت دماغ باغ معطر ؟ بیا که باغ به شمع شکوفه گشت منور

2 هوا زعکس شقایق صحیفه ایست ، ملون زمین زشکل حدایق کتابه ایست مصور

3 شکوفه چون گل رویت گشاده روی مطرا بنفشه چون سر زلفت کشیده خط معنبر

4 دهان غنچه چولعلت ز خنده گشت لبالب خط بنفشه چو زلفت معنبر است سراسر

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.