10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 سر سودای سر زلف تو تا در سرماست همچو مویت دل سودایی ما بی‌سر و پاست

2 ما چو موی تو همه حلقه بگوشت شده‌ایم حلقه موی پریشان تو سر حلقه ماست

3 مو به مو حال پریشانی ما می‌گوید مو به مو سر زلف که بدین حال گواست

4 یک سر مو نظری با دل دروایم کن! ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست

1 تا باد خزان رانگ رز رنگرزان است گویی که چمن کارگه رنگرزان است

2 بر برگ رز اینک به زر آب است نوشته کانکس که چنین رنگ کند رنگرز آن است

3 رفت آنکه به زنگار و بقم سبزه و لاله گفتی که سم گور و لب رنگرزان است

4 امروز چو چشم اسد و شاخ غزال است گر شاخ درخت است و گر رنگرزان است

1 ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب! باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب!

2 با شکوه کوه حلمت، ابر گریان بر جبال با وجود جود دستت، برق خندان بر سحاب

3 می‌خورد تیهو به عهدت طعمه از منقار باز می‌برد رو به عونت پنجه از شیران غاب

4 جود دستت بحر را نگذاشت آبی در جگر بحر را کی با وجود جود دستت، بود آب

1 زلف شبرنگش که باد صبح سرگردان اوست گوی حسن و دلبری امروز در چوگان اوست

2 زلف کافر کیش او پیوسته می‌دارد به زه در کمین جان کانی را که دل قربان اوست

3 با لبان شکرینش، نیست چندان لذتی انگبین را کایت شیرینی اندرشان اوست

4 مشک چینی چیست تا باچین زلفش دم زند؟ خاک پایش خون بهای چین و ترکستان اوست

1 چمن از بلبل و گل، برگ و نوایی دارد عالم از طلعت تو، نور و صفایی دارد

2 مجلس عیش بیارای که رضوان بهشت دیده‌ها بر سر ره، گوش صلایی دارد

3 بر سراپرده گل پرده‌سرا شد بلبل راستی گل به نوا، پرده‌سرایی دارد

4 ورق صورت نقاش فروشو که کنون شاخ بر هر ورقی، چهره گشایی دارد

1 سرای خانه گیتی که خانه دودراست در دو اساس اقامت منه که رهگذر است

2 تو کدخدایی این خانه می‌کنی، غلطی تو را مقام اقامت به خانه دگر است

3 مجال عمر تو چندانکه می‌شود کمتر تو را امید فزون است و حرص بیشتر است

4 به اسمی و علمی از دو عالمی قانع اگر چه خود تو برآنی که عالم این قدر است

1 زکان سلطنت لعلی سزای تاج شد، پیدا که لولو با همه لطف از بن گوشش شود، لالا

2 مهی گشت از افق طالع که پیش طالع سعدش کمر چون توامان بسته است، خورشید جهان‌آرا

3 قضا تا مهد اطفال فلک را می‌دهد جنبش نخوابانید ازین ماهی، درین گهواره مینا

4 قبای اطلس گردون، به قد قدرش اربودی بریدندی قماط او، ازین نه شفه والا

1 ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب بیا و کشتی دریای لعل را دریاب

2 بیا و یک دو قدح کش چه می‌کنی آتش که در شتا نرسد هیچ آتشی به شراب

3 زآب سرخ می‌افتاد با زال خرد ازین محیط تلوح ار خروج می‌طلبی

4 چه جای زال که رستم بیفتد از سرخاب کسی برون نرود جز به کشتی می‌ناب

1 ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است

2 خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست

3 هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود لله الحمد، که چون زلف بتان بر بادست

4 آمد از روضه فردوس «مبارک بادی» مژده‌ای داد و جهان پرز «مبارک بادست»

1 ما را از تو چشم بد ایام جدا کرد چشم بد ایام چه گویم چها کرد؟

2 با چشم و دل سوختگان روز فراقت آن کرد که با روشنی شمع صبا کرد

3 ما یار ندیدیم که با یار بسر برد ما دوست ندیدیم که با دوست وفا کرد

4 زلفت به سر خویش و جمالت به جدایی هریک چه دهم شرح که بر من چه جفا کرد

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.