1 سر سودای سر زلف تو تا در سرماست همچو مویت دل سودایی ما بیسر و پاست
2 ما چو موی تو همه حلقه بگوشت شدهایم حلقه موی پریشان تو سر حلقه ماست
3 مو به مو حال پریشانی ما میگوید مو به مو سر زلف که بدین حال گواست
4 یک سر مو نظری با دل دروایم کن! ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست
1 تا باد خزان رانگ رز رنگرزان است گویی که چمن کارگه رنگرزان است
2 بر برگ رز اینک به زر آب است نوشته کانکس که چنین رنگ کند رنگرز آن است
3 رفت آنکه به زنگار و بقم سبزه و لاله گفتی که سم گور و لب رنگرزان است
4 امروز چو چشم اسد و شاخ غزال است گر شاخ درخت است و گر رنگرزان است
1 ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب! باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب!
2 با شکوه کوه حلمت، ابر گریان بر جبال با وجود جود دستت، برق خندان بر سحاب
3 میخورد تیهو به عهدت طعمه از منقار باز میبرد رو به عونت پنجه از شیران غاب
4 جود دستت بحر را نگذاشت آبی در جگر بحر را کی با وجود جود دستت، بود آب
1 زلف شبرنگش که باد صبح سرگردان اوست گوی حسن و دلبری امروز در چوگان اوست
2 زلف کافر کیش او پیوسته میدارد به زه در کمین جان کانی را که دل قربان اوست
3 با لبان شکرینش، نیست چندان لذتی انگبین را کایت شیرینی اندرشان اوست
4 مشک چینی چیست تا باچین زلفش دم زند؟ خاک پایش خون بهای چین و ترکستان اوست
1 چمن از بلبل و گل، برگ و نوایی دارد عالم از طلعت تو، نور و صفایی دارد
2 مجلس عیش بیارای که رضوان بهشت دیدهها بر سر ره، گوش صلایی دارد
3 بر سراپرده گل پردهسرا شد بلبل راستی گل به نوا، پردهسرایی دارد
4 ورق صورت نقاش فروشو که کنون شاخ بر هر ورقی، چهره گشایی دارد
1 سرای خانه گیتی که خانه دودراست در دو اساس اقامت منه که رهگذر است
2 تو کدخدایی این خانه میکنی، غلطی تو را مقام اقامت به خانه دگر است
3 مجال عمر تو چندانکه میشود کمتر تو را امید فزون است و حرص بیشتر است
4 به اسمی و علمی از دو عالمی قانع اگر چه خود تو برآنی که عالم این قدر است
1 زکان سلطنت لعلی سزای تاج شد، پیدا که لولو با همه لطف از بن گوشش شود، لالا
2 مهی گشت از افق طالع که پیش طالع سعدش کمر چون توامان بسته است، خورشید جهانآرا
3 قضا تا مهد اطفال فلک را میدهد جنبش نخوابانید ازین ماهی، درین گهواره مینا
4 قبای اطلس گردون، به قد قدرش اربودی بریدندی قماط او، ازین نه شفه والا
1 ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب بیا و کشتی دریای لعل را دریاب
2 بیا و یک دو قدح کش چه میکنی آتش که در شتا نرسد هیچ آتشی به شراب
3 زآب سرخ میافتاد با زال خرد ازین محیط تلوح ار خروج میطلبی
4 چه جای زال که رستم بیفتد از سرخاب کسی برون نرود جز به کشتی میناب
1 ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است
2 خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست
3 هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود لله الحمد، که چون زلف بتان بر بادست
4 آمد از روضه فردوس «مبارک بادی» مژدهای داد و جهان پرز «مبارک بادست»
1 ما را از تو چشم بد ایام جدا کرد چشم بد ایام چه گویم چها کرد؟
2 با چشم و دل سوختگان روز فراقت آن کرد که با روشنی شمع صبا کرد
3 ما یار ندیدیم که با یار بسر برد ما دوست ندیدیم که با دوست وفا کرد
4 زلفت به سر خویش و جمالت به جدایی هریک چه دهم شرح که بر من چه جفا کرد