1 ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب بیا و کشتی دریای لعل را دریاب
2 بیا و یک دو قدح کش چه میکنی آتش که در شتا نرسد هیچ آتشی به شراب
3 زآب سرخ میافتاد با زال خرد ازین محیط تلوح ار خروج میطلبی
4 چه جای زال که رستم بیفتد از سرخاب کسی برون نرود جز به کشتی میناب
1 سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب شبی عنبرین خال مشکین ذوایب
2 فلک را به گوهر مرصع، حواشی هوا را به عنبر مستر، جوانب
3 درفش بنفش سپاه حبش را روان در رکاب از کواکب مواکب
4 برآراسته گردن و گوش و گردون شب از گوهر شب چراغ کواکب
1 سر سودای سر زلف تو تا در سرماست همچو مویت دل سودایی ما بیسر و پاست
2 ما چو موی تو همه حلقه بگوشت شدهایم حلقه موی پریشان تو سر حلقه ماست
3 مو به مو حال پریشانی ما میگوید مو به مو سر زلف که بدین حال گواست
4 یک سر مو نظری با دل دروایم کن! ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست
1 خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟
2 جز به چشم و چهره مسپر خاک این ره، کان همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست
3 ای دل بیصبر من آرام گیر اینجا دمی کاندر اینجا منزل آرام جان مرتضاست
4 این سواد خوابگاه قرهالعین علی است وین حریم بارگاه کعبه عز و علاست
1 ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است
2 خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست
3 هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود لله الحمد، که چون زلف بتان بر بادست
4 آمد از روضه فردوس «مبارک بادی» مژدهای داد و جهان پرز «مبارک بادست»
1 مصور ازل از روح، صورتی میخواست مثال قد تو را برکشید و آمدراست
2 بنفشه سنبل زلفت به خواب دید شبی علی الصباح پریشان و سرگران برخاست
3 همه خیال سر زلف بار میبندم شب دراز و برانم که سر به سر سوداست
4 خیال سرو بلندت در آب میجویم زهی لطیف خیالی که در تصور ماست
1 ای که روی تو به صدبار، ز گل تازهترست از حیایت به عرق، روی گل تازهترست
2 یا رب این شعر سیاه تو چه خوش بافتهاند! کش حریر سمن و اطلس گل آسترست
3 برقع عارض تو عافیت دلها بود عافیت باز بر افتاده دور قمرست
4 سر راز سر زلفت نگشود است کسی ظاهرا بویی از آن برده نسیم سحرست
1 سرای خانه گیتی که خانه دودراست در دو اساس اقامت منه که رهگذر است
2 تو کدخدایی این خانه میکنی، غلطی تو را مقام اقامت به خانه دگر است
3 مجال عمر تو چندانکه میشود کمتر تو را امید فزون است و حرص بیشتر است
4 به اسمی و علمی از دو عالمی قانع اگر چه خود تو برآنی که عالم این قدر است
1 سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست
2 چشم سرمست تو را عین بلا میبینم لیکن ابروی تو چیزی است که در بالای بلاست
3 سرو میخواست که با قد تو همسایه بود سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست
4 تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت مشکل این است که انگشتریت نا پیداست
1 باز این منم که دیده بختم منورست زان خاک ره، که سرمه خورشید انوار است
2 باز این منم که قبله گهم ساخت آسمان زان آستان که قبله خاقان و قیصر است
3 باز این منم نهاده سر طوع و بندگی در پای این سریر که با عرش همسر است
4 باز این منم برابر این کعبه کز جلال با منتهای سدره مقامش برابر است