10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت

2 هر چه ز اطراف بحر، وآنچه زاکناف بر داشت به تیغ آفتاب، سایه یزدان گرفت

3 ماهچه رایتش، سر به فلک برفراشت شاه به ماهی ز روم، تا در کرمان گرف

4 از طرفی دولتش، دفتر دیوان نوشت وز جهتی لشگرش، ملک سلیمان گرفت

1 گفت: لبش نکته‌ای، لعل بدخشان شکست زد دهنش خنده‌ای، پسته خندان شکست

2 باز به چوگان زلف، آمد و میدان بتاخت گوی دلم را که شد، پاره و چوگان شکست

3 کی به رخ او سد، با همه تاب آفتاب خاصه که او طرف گل، بر مه تابان شکست

4 با خط نسخش که آن انشا یاقوت اوست خال سیه شد غبار، رونق ریحان شکست

1 ساقی زمان آذر و دوران بهمن است خون زلال رز ز زلال به زندان آهن است

2 در جام و آتش می، کن، تاملی این اتحاد بین که میان دو دشمن است

3 زان جام برفروز دل تاب خورده را کین تابخانه ایست کزان جام روشن است

4 گلگون می بیار که هیچ اعتماد نیست بر خنگ آسمان که شموسست و توسن است

1 آن ماه، رو اگر بنماید شبی به ما در وجه او نهیم دل و جان به رو نما

2 رویش مه مبارک و مویش لیال قدر خود قدر آن لیال که داند به غیر ما؟

3 آن خد دلفریب تو بر قد دلکشت چون ماه چارده شب، بر خط استوا

4 بگشا به پرسشم لب لعل و رسان به کام جان را از آن مفرح یاقوت دلگشا

1 بهار خانه چین، عرصه گلستان است مخوان بهار مغانش که دشت موغان است

2 خوش است وقت گل تازه زانکه در همه وقت ندیم مجلس او بلبلی خوش الحان است

3 خوش است رقص سهی سرو با نوای هزار از آنک در حرکت با هزار دستان است

4 میان باغ درخت شکوفه پنداری که قصری از گهر اندر ریاض رضوان است

1 در درج عقیق لبت نقد جان نهاد جنسی عزیز یافت، به جایی نهان نهاد

2 قفلی ز لعل بر در آن درج زد لبت خالی ز عنبر آمد و مهری بر آن نهاد

3 باریکتر از مو کمرت را دقیقه‌ای ناگاه در دل آمد نامش میان نهاد

4 شیرینتر از شکر به سخن در لطیفه‌ای رویت نمود لعل تو نامش دهان نهاد

1 دلشاد باد، آنکه جهان در امان اوست گردون پیر، بنده بخت جوان اوست

2 خورشید هست فلکه زرین خیمه‌اش جرم هلال، ماهچه سایبان اوست

3 دولت کنیزکی است ز ایوان حضرتش اقباتل بنده‌ای است که بر آستان اوست

4 هر یک کنار پرده سرایش نهاده است خرگاه آسمان که زمین در امان اوست

1 مصور ازل از روح، صورتی می‌خواست مثال قد تو را برکشید و آمدراست

2 بنفشه سنبل زلفت به خواب دید شبی علی الصباح پریشان و سرگران برخاست

3 همه خیال سر زلف بار می‌بندم شب دراز و برانم که سر به سر سوداست

4 خیال سرو بلندت در آب می‌جویم زهی لطیف خیالی که در تصور ماست

1 هر دل که در هوای جمالش مجال یافت عنقای همتش دو جهان زیر بال یافت

2 هر جا که در بلای ولایش گرفت انس از نعمت و نعیم دو عالم ملال یافت

3 آداب خدمت درش آن را میسر است کو از ادیب « ادبنی » گوشمال یافت

4 هر مدرکی که زد در درک کمال او خود را مقید در کات ضلال یافت

1 خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟

2 جز به چشم و چهره مسپر خاک این ره، کان همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست

3 ای دل بی‌صبر من آرام گیر اینجا دمی کاندر اینجا منزل آرام جان مرتضاست

4 این سواد خوابگاه قره‌العین علی است وین حریم بارگاه کعبه عز و علاست

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.