10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب بیا و کشتی دریای لعل را دریاب

2 بیا و یک دو قدح کش چه می‌کنی آتش که در شتا نرسد هیچ آتشی به شراب

3 زآب سرخ می‌افتاد با زال خرد ازین محیط تلوح ار خروج می‌طلبی

4 چه جای زال که رستم بیفتد از سرخاب کسی برون نرود جز به کشتی می‌ناب

1 سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب شبی عنبرین خال مشکین ذوایب

2 فلک را به گوهر مرصع، حواشی هوا را به عنبر مستر، جوانب

3 درفش بنفش سپاه حبش را روان در رکاب از کواکب مواکب

4 برآراسته گردن و گوش و گردون شب از گوهر شب چراغ کواکب

1 سر سودای سر زلف تو تا در سرماست همچو مویت دل سودایی ما بی‌سر و پاست

2 ما چو موی تو همه حلقه بگوشت شده‌ایم حلقه موی پریشان تو سر حلقه ماست

3 مو به مو حال پریشانی ما می‌گوید مو به مو سر زلف که بدین حال گواست

4 یک سر مو نظری با دل دروایم کن! ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست

1 خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟

2 جز به چشم و چهره مسپر خاک این ره، کان همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست

3 ای دل بی‌صبر من آرام گیر اینجا دمی کاندر اینجا منزل آرام جان مرتضاست

4 این سواد خوابگاه قره‌العین علی است وین حریم بارگاه کعبه عز و علاست

1 ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است

2 خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست

3 هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود لله الحمد، که چون زلف بتان بر بادست

4 آمد از روضه فردوس «مبارک بادی» مژده‌ای داد و جهان پرز «مبارک بادست»

1 مصور ازل از روح، صورتی می‌خواست مثال قد تو را برکشید و آمدراست

2 بنفشه سنبل زلفت به خواب دید شبی علی الصباح پریشان و سرگران برخاست

3 همه خیال سر زلف بار می‌بندم شب دراز و برانم که سر به سر سوداست

4 خیال سرو بلندت در آب می‌جویم زهی لطیف خیالی که در تصور ماست

1 ای که روی تو به صدبار، ز گل تازه‌ترست از حیایت به عرق، روی گل تازه‌ترست

2 یا رب این شعر سیاه تو چه خوش بافته‌اند! کش حریر سمن و اطلس گل آسترست

3 برقع عارض تو عافیت دلها بود عافیت باز بر افتاده دور قمرست

4 سر راز سر زلفت نگشود است کسی ظاهرا بویی از آن برده نسیم سحرست

1 سرای خانه گیتی که خانه دودراست در دو اساس اقامت منه که رهگذر است

2 تو کدخدایی این خانه می‌کنی، غلطی تو را مقام اقامت به خانه دگر است

3 مجال عمر تو چندانکه می‌شود کمتر تو را امید فزون است و حرص بیشتر است

4 به اسمی و علمی از دو عالمی قانع اگر چه خود تو برآنی که عالم این قدر است

1 سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست

2 چشم سرمست تو را عین بلا می‌بینم لیکن ابروی تو چیزی است که در بالای بلاست

3 سرو می‌خواست که با قد تو همسایه بود سایه قد تو دیدم زکجا تا به کجاست

4 تو جم ملک جمالی، دهن انگشتریت مشکل این است که انگشتریت نا پیداست

1 باز این منم که دیده بختم منورست زان خاک ره، که سرمه خورشید انوار است

2 باز این منم که قبله گهم ساخت آسمان زان آستان که قبله خاقان و قیصر است

3 باز این منم نهاده سر طوع و بندگی در پای این سریر که با عرش همسر است

4 باز این منم برابر این کعبه کز جلال با منتهای سدره مقامش برابر است

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.