1 این وصلت مبارک وین مجلس همایون بر پادشاه عالم فرخنده باد ومیمون
2 شاهی که باز چترش هر گه که پر گشاید طاوس چرخش آید در سهیه یهمهیون
3 فر مانروای عالم مقصود نسل آدم جمشید هفت کشور دارای ربع مسکون
4 سلطان اویس شاهی کز سیر مر کب او بر روی چرخ وانجم دامن فشانده هامون
1 پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این شاه را اکنون به فیروزی است در زیر نگین
2 از غبار فتنه آب تیغ سلطانی بشست روی عالم را به فیض فضل رب العالمین
3 سایه ی یزدان معظ الدین والدنیا اویس پشت ملک ودین و ملت قهرمان ماء وتین
4 آفرین بر حضرتش آ نجا که بنشیند به تخت آفرین باشد نثار از حضرت جان آفرین
1 داغ ابروی تو دل پیوسته دارد بر جبین نقش یاقوتت نگارد جان شیرین بر نگین
2 جز دهانت هیچ ناید در ضمیر خرده دان جز لبت نقشی نبندد دیده باریک بین
3 با مه رویت بتابد ذره روی از آفتاب با گل حسنت ندارد شاخ برگ یاسمین
4 با هوای خاک کویت بود ما را اتصال پیشتر زان کام تزاج افتد میان ماء وطین
1 ای زمین آستانت آسمان ملک و دین آسمانی آسمان گر نقش بندد بر زمین
2 اشکوب اولت (سبع سموات طباق) نقش درگاه تو (طبتم فادخلو ها خالدین)
3 نقش سقف لاجوردت آسمان را می زند صد گره بر طاق ابرو هر زمان از نقش چین
4 گر شود ناظر به سقف نیم ترکت آسمان بر زمین افتد کلاه از فرق ترک پنجمین
1 طراوتی است جهان را به فر فروردین که هر زمان خجل است اسمان ز روی زمین
2 ز لطف خاک صبا گشت بر هوا غالب چنان که می چکدش از حیا عرق ز جبین
3 فلک ز قوس و قزح بر هوا کشیده کمان هوا ز برق جهان بر جهان گشاده کمین
4 حریر سبز چمن شد شکوفه را بستر کنار برگ سمن شد بنفشه بالین
1 آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه شد به های های گریان بر سر بیرام شاه
2 شد وجودی نازنین صافی تر از آب حیات در میان خاک ریزان (طیب الله ثراه)
3 در میان خاک پنهان چون تواند دیدنش آنکه نتوانست دیدن کرد مشکین گرد ماه
4 بر سرش روحانیون فریاد وزاری می کشند همچون مرغان بر سر سرو سهی بی گاه وگاه
1 منت ایزد را که ذات خسرو گیتی پناه در پناه صحت است از فیبض الطاف اله
2 منت ایزد در آ که شد بر آسمان سلطنت از خسوف عقده ی ایام ایمن ماه جاه
3 احمد عیسی نفس ایمن شد از تشویش غار یوسف موسی بنان فارغ شد از تعذیب ماه
4 بوستان بر دوستان افشاند زین بهجت نثار اسمان بر اسمان افکند زین شادی کلاه
1 به گرد چشمهٔ نوشَت دمی مهر گیاه تو عین آب حیاتی علیک عین اله
2 ترا چهی است معلق زچشمهی خورشید فتاده خال سیاهت چو سایه در بن چاه
3 زشام زلف خودم وعده می دهی چه کنم که وعده یتو دراز است وعمر من کوتاه
4 بدان دو چشم مکحل نظر در آیینه کن ببین که خانه ی مردم چرا شده است سیاه
1 یاد صبح است این گذر بر کوی جانان یافته یادم عیسی است جسم خاک از و جان یافته
2 یا بشیر صحت ذات عزیز یوسف است رهگذر بر کلبه احزان کنعان یافته
3 این خلیل اذر است ازر برو ریحان شده یا خضر در عین ظلمات اب حیوان یافته
4 گوهر ذات وجود در درج فطرت است چون( کلیم الله ) خلاص از موج بحران یافته