10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 منت خدای را که به تعید ذو المنن رونق گرفت شرع به پیرایهٔ سنن

2 خلقی است متفق همه بر سنت اویس ملکی است مجتمع همه بر سیرت حسن

3 سوری است ملک را که موسون است تا ابد از منجنیق ماتم واز رخنه ی محن

4 ماه چهارده شبه در غره ی شباب همچون هلال گشت به خورشید مقترن

1 پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این شاه را اکنون به فیروزی است در زیر نگین

2 از غبار فتنه آب تیغ سلطانی بشست روی عالم را به فیض فضل رب العالمین

3 سایه ی یزدان معظ الدین والدنیا اویس پشت ملک ودین و ملت قهرمان ماء وتین

4 آفرین بر حضرتش آ نجا که بنشیند به تخت آفرین باشد نثار از حضرت جان آفرین

1 به گرد چشمهٔ نوشَت دمی مهر گیاه تو عین آب حیاتی علیک عین اله

2 ترا چهی است معلق زچشمهی خورشید فتاده خال سیاهت چو سایه در بن چاه

3 زشام زلف خودم وعده می دهی چه کنم که وعده یتو دراز است وعمر من کوتاه

4 بدان دو چشم مکحل نظر در آیینه کن ببین که خانه ی مردم چرا شده است سیاه

1 ای زمین آستانت آسمان ملک و دین آسمانی آسمان گر نقش بندد بر زمین

2 اشکوب اولت (سبع سموات طباق) نقش درگاه تو (طبتم فادخلو ها خالدین)

3 نقش سقف لاجوردت آسمان را می زند صد گره بر طاق ابرو هر زمان از نقش چین

4 گر شود ناظر به سقف نیم ترکت آسمان بر زمین افتد کلاه از فرق ترک پنجمین

1 ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال زاده الله جمالاً به جهان داد جمال

2 گلبن (انبته الله نباتاً حسنا) بر دمانید سپهر از چمن جاه و جلال

3 روز آدینه نه از ماه ربیع الاخر رفته از عهد عرب هفتصدو پنجاه و سه سال

4 شیخ زاهد شه فرخنده پی آمد به وجود شد جهان از اثر طالع او فرخ فال

1 نقره ی خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن ساقیا گلگون کمیتت را به میدان در افکن

2 خسرو چین می کند بر اشهب زرین ستام تا به شام اندر عقیب لشکر شتاختن

3 هست گلگون باده را کامی که بوسد لعل تو سعی کن تا کام گلگون را بر آری از دهن

4 چشمه ای بر قله ی کوهسار مشرق جوش زد ای پسر سیراب گردان قله را از حوض دن

1 طراوتی است جهان را به فر فروردین که هر زمان خجل است اسمان ز روی زمین

2 ز لطف خاک صبا گشت بر هوا غالب چنان که می چکدش از حیا عرق ز جبین

3 فلک ز قوس و قزح بر هوا کشیده کمان هوا ز برق جهان بر جهان گشاده کمین

4 حریر سبز چمن شد شکوفه را بستر کنار برگ سمن شد بنفشه بالین

1 دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم سزای افسر شاهی ، صفای جوهر عالم

2 سعادت هر دو را باهم ، به عقدی کرد پیوندی وزان پیوند شد پیدا ، نظام گوهر آدم

3 جهان را می کند بیدار سوری آسمان آباد که خواهد بود تا محشر مصون از رخنه ی ماتم

4 مرصع مهد گردون را کشیدست از ازل دوران برای این چنین سوری به پشت اشهب وادهم

1 شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام غرض آن است که امشب شب جام است و مدام

2 کام خمار شد از خنده لبالب چو قدح که میش می رسد امشب ز لب جام به کام

3 ساقی آغاز کن اکنون که مه رزوزه گذشت بزم شام است و در وبزم می عیش انجام

4 خلد عیش است و درو باده حلال است حلالروز عیدست و درو روزه حرام است حرام

1 ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن آشنا شو با روان بیگانه شو از خویشتن

2 روی ننماید هلال مطلع عین الیقین تا هوای ملک جان تاریک دارد گرد ظن

3 عین انسانیتی خواهی که ظاهر گردت ؟ چهره پنهان داد چون انسان عین از خویشتن

4 آدمی را آن زمان آرایش دین بر کنند کا دمش زآلایش طین پا گرداندبدن

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.