10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 اگویی خیال قد تو ای گلستان چشم! سرو است راست رسته بر آب روان چشم

2 تا نو بهار حسن تو بر چشم من گذ شت شد پر گل وشکوفه مرا بوستان چشم

3 چشمم سپر بر آب فکند ست تا تراست گیسو کمند عارض از ابرو کمان چشم

4 چشم ودلم فکنده بدین روز ومی کشم گاهی خسارت دل وگاهی زیان چشم

1 دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم سزای افسر شاهی ، صفای جوهر عالم

2 سعادت هر دو را باهم ، به عقدی کرد پیوندی وزان پیوند شد پیدا ، نظام گوهر آدم

3 جهان را می کند بیدار سوری آسمان آباد که خواهد بود تا محشر مصون از رخنه ی ماتم

4 مرصع مهد گردون را کشیدست از ازل دوران برای این چنین سوری به پشت اشهب وادهم

1 شکوه افسر شاهی تراز کسوت عالم نگین خاتم دولت نظام گوهر عالم

2 خداوند خداوندان شهنشه شیخ حسن نویان که هست اوصاف اخلاقش فزون از کیف و بیش و کم

3 جهانداری که تیغ اوست صبح فتح را مطلع جهانبخشی که دست اوست رزق خلق را مقسم

4 زباد خلق جان بخشش گرفته شاخ دولت بر ز آب تیغ سرسبزش کشیده بیخ نصرت نم

1 زهی نهال قدرت سرو جویبار روان طراوت گل رویت بهار عالم جان

2 رخت ز نسخه باغ ارم نمود مثال دهانت از لب آب حیات داده نشان

3 ببوی سنبل زلفت دل نسیم سبک زرشک سبزه خطت سر بنفشه گران

4 ترابه گرد نمک تا پدید شد سبزی به سبزه و نمکت شد هزار جان مهمان

1 نسیم صبح سلامم به دلستان برسان پیام بلبل عاشق به گلستان برسان

2 به همرهیت روان را روانه خواهم کرد روانه کرد به جانان روان روان برسان

3 هزار قصه رسیدست زمن به گوش به گوش مگر مجال نباشد یکی از آن برسان

4 کمند طره ی او با کمر چو در پیچد دقیقه ای زتن من در آن میان برسان

1 بنگر این زورق رخشنده بر آب روان می درخشد چون دو پیکر بر محیط آسمان

2 شکل زورق گوییا برجی است آبی کاندرو دایمن باشد سعود ملک را با هم قرآن

3 باد پایی آب رفتاری که رانندش به چوب آب او را هم رکاب وباد او را هم عنان

4 معده یاو بگذارند سنگ خارا ز سنگ لیک آب خوشگوار بر مزاج آید گران

1 این گلستان است ؟ یا صحن ارم ؟ یا بوستان ؟ این شبستان است ؟ یا بیت الحرم ؟ یا آسمان

2 آسمان است این ولیکن آسمانی بر قرار گلستان است این ولیکن گلستانی بی خزان

3 ای فلک را روزو شب بر سایه یقصرت مسیر وی زحل را سال ومه با هندوی بامت قرآن

4 چون (سمازات البروجی ) چون ارم ( ذات العماد ) چون چنان ذات بر سر وری چون حرم دار الا مان

1 ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن آشنا شو با روان بیگانه شو از خویشتن

2 روی ننماید هلال مطلع عین الیقین تا هوای ملک جان تاریک دارد گرد ظن

3 عین انسانیتی خواهی که ظاهر گردت ؟ چهره پنهان داد چون انسان عین از خویشتن

4 آدمی را آن زمان آرایش دین بر کنند کا دمش زآلایش طین پا گرداندبدن

1 نقره ی خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن ساقیا گلگون کمیتت را به میدان در افکن

2 خسرو چین می کند بر اشهب زرین ستام تا به شام اندر عقیب لشکر شتاختن

3 هست گلگون باده را کامی که بوسد لعل تو سعی کن تا کام گلگون را بر آری از دهن

4 چشمه ای بر قله ی کوهسار مشرق جوش زد ای پسر سیراب گردان قله را از حوض دن

1 منت خدای را که به تعید ذو المنن رونق گرفت شرع به پیرایهٔ سنن

2 خلقی است متفق همه بر سنت اویس ملکی است مجتمع همه بر سیرت حسن

3 سوری است ملک را که موسون است تا ابد از منجنیق ماتم واز رخنه ی محن

4 ماه چهارده شبه در غره ی شباب همچون هلال گشت به خورشید مقترن

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.