1 ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال زاده الله جمالاً به جهان داد جمال
2 گلبن (انبته الله نباتاً حسنا) بر دمانید سپهر از چمن جاه و جلال
3 روز آدینه نه از ماه ربیع الاخر رفته از عهد عرب هفتصدو پنجاه و سه سال
4 شیخ زاهد شه فرخنده پی آمد به وجود شد جهان از اثر طالع او فرخ فال
1 زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل خیل خیال ماهت در دیده ساخت منزل
2 ای گل ز حسن رویت گشته خجل به صد رو وی غنچه بر دهانت عاشق شده به صد دل
3 زلف و خط تو با هم هندوستان وطوطی رخسار و خال مشکین کافور و حب فلفل
4 سودای زلف مشکین دارد دل شکسته دیوانه گشت مسکین می بایدش سلاسل
1 رفتند رفیقان ورسیدند به منزل در خواب غروری تو هنوز ، ای دل غافل !
2 از نیست به هستی وزهستی به ره نیست تا شهر وجود است روان است قوافل
3 راه تو پر از آب وگل ولاشه ضعیف است بس شاهسواری که فرو رفت درین گل
4 ای غرقه ی دنیا مطلب غور ! که جستند نه قعر پدید ست در این بحر نه ساحل
1 راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل عامل نامیه را باز فرستد به عمل
2 صفر تخت سلطان فلک بر دارد لاجرم در فلکش نام برآید به حمل
3 ابر نوروز چو از بحر برآید به هوا جرم خورشید چو از حوت برآید به حمل
4 زرده مهر کند قله که را ابلق اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
1 شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام غرض آن است که امشب شب جام است و مدام
2 کام خمار شد از خنده لبالب چو قدح که میش می رسد امشب ز لب جام به کام
3 ساقی آغاز کن اکنون که مه رزوزه گذشت بزم شام است و در وبزم می عیش انجام
4 خلد عیش است و درو باده حلال است حلالروز عیدست و درو روزه حرام است حرام
1 بیا چون مقام طرب شد تمام نوایی بساز از پی این مقام
2 نوایی که در وی سخن هست و نیست نوای نی و چنگ مالا کلام
3 درون دل از جام می بر فروز که تابد درو روشنایی زجام
4 نوای طرب در مقامی سرای کزو جان شاد کام
1 ای سر کوی تو را کعبه رسانیده سلام عاشقان را حرم کعبه کوی تو مقام
2 سعی در راه تو حج است و غمت زاد مرا در ره حج تو این زاد همه عمره تمام
3 سالکان طرق عشق تو هم کرده فدا جان درآن بادیه بی دیه خون آشام
4 طایره سد ره نشین را که حمام حرم است از هوا دانه خال تو درآورده به دام
1 عید است بر خیز ای صنم ، پیش آر پیش از صبحدم در بزم جمشید زمان ، خام خم اندر جام جم
2 هان پختگان را خام ده ، دردی کشان را جام ده اسلامیان را نام ده ، وز کفر بر ما کش رقم
3 کنج مساجد عام را ، میخانه ی در د آشام را این پخته را آن خام را ، کاندر ازل رفت این قلم
4 هیچ از ورع نگشایدت ، کاری از آن بر نایدت می خورد که می بزدایدت ، ز آیینه جام زنگ غم
1 منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم گناهکار وامید عفو می دارم
2 امیدوار به فضل خدا هر روزی هزار بار خدا را زخود بیازارم
3 شکم بسان صراحی مدام پرز حرام سجود می کنم وز ان سجود بی زارم
4 چون من مخالف دین می زیم چو ساغر وچنگ چا سود گریه ی خونین و نا له زارم ؟
1 خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم ! خوش بر آور در هوای باغ یک دم چون نسیم
2 صبحدم بوی عرار نجد می بخشد شمال جان بپرور بو که بتوان یافت در شام این شمیم
3 می جهد نبض صبا خوش خوش به حد اعتدال تا طبایع را مزاج مختلف شد مستقیم
4 چون سنم باید که طرف بوستان سازی مقام چون قدح باید که گرد دوستان گردی مقیم