1 دی سرو به باغ سرفرازی میکرد سوسن به چمن زبان درازی میکرد
2 در غنچه نسیم صبحدم میپیچید با بید و چنار دست بازی میکرد
1 زلف سیهت که بر مهت میپوید در باغ رخت سنبل و گل میبوید
2 بر گوش تو سر نهاده و اندر گوشت احوال پریشانی ما میگوید
1 هر لحظه ز من ناله نو میخیزد پیری ز تنم خرابهای انگیزد
2 پوسیده شدست خانه آب و گلم هر جه که نهم دست فرو میریزد
1 جان در طلب رطل گران میگردد تن بر سر بازار مغان میگردد
2 مسواک به عهدم نرسیده است به کام تسبیح به دست من به جان میگردد
1 زلف تو همه روز مشوش باشد خال تو از آن روی برآتش باشد
2 چشم خوش بیمار تو در خواب خوش است بیمار که خواب خوش کند خوش باشد
1 ترکم که مهش به پیش زانو میزد با شاه فلک به حسن پهلو میزد
2 دل میطلبید و من بر ابرویش دل میبستم و او گره به ابرو میزد
1 ... م که همیشه آب خود میریزد افتاده ز پا، وز آن نمیپرهیزد
2 بر پای کنش به دست خویش از سر لطف ای یار، که از دست تو برمیخیزد
1 سلمان، زر و اسب و کار و بارت بردند سرمایه روز و روزگارت بردند
2 بعد از همه چیز داشتی وقتی خوش آن وقت خوشت نیز به غارت بردند
1 ای خواجه دوای درد ما کی باشد؟ وین وعده و انتظار تا کی باشد؟
2 گویند که آخرین دوا کی باشد راضی شدم آخر آن دوا کی باشد؟
1 از شمع جمال تو دلم تاب کشد از جام لبت خرد می ناب کشد
2 این مردمک دیده تر دامن من تا چند ز چاه ز نخت آب کشد؟