1 ای خواجه دوای درد ما کی باشد؟ وین وعده و انتظار تا کی باشد؟
2 گویند که آخرین دوا کی باشد راضی شدم آخر آن دوا کی باشد؟
1 در وصل نماند بیش ازین تدبیرم پیشم بنشین دمی که پیشت میرم
2 چون اشک ز چشم من جدا خواهی شد آخرکم آنکه در کنارت گیرم
1 امسال مکرر است وقت گل و مل وز غم سر و برگ ندارد بلبل
2 با آن همه شوکت ز پریشانی وقت بی تیغ و سپر برون نمیآید گل
1 جان در طلب رطل گران میگردد تن بر سر بازار مغان میگردد
2 مسواک به عهدم نرسیده است به کام تسبیح به دست من به جان میگردد
1 ای دوست کجائی و کجائی که نئی؟ آخر تو کرائی و کرائی که نئی؟
2 بیگانگی تو با من افتاد ار نه تو یار کدام آشنایی که نئی؟
1 تا کی چو گل از هوا مشوش باشیم؟ چند از پی آبرو در آتش باشیم؟
2 چون جان عزیز ما به دست قدر است تن را به قضا دهیم و دلخوش باشیم
1 سیمین ز نخت که جان از آن بنماید سییبی است که دانه از میان بنماید
2 در خنده بار دانه ماند لب تو کز دانه لعلش استخوان بنماید
1 ای دیده پی بلای دل میپوئی در آب بلای دل، بلا میجوئی
2 خواهی که به اشک دیده دل پاک کنی سودت ندهد که خون به خون میشوئی
1 مقصود ز احسان درم و دینار است چندم دهی امید که زر در کار است؟
2 از بخشش اگر وعده امید است تو را امید به دولت شما بسیار است
1 ابر است گهر بار و هوا عنبر بیز عاشق ز هوا چون کند آخر پرهیز؟
2 ساقی سپهر بر کف نرگس مست بنهاده پیالهای که کجدار و مریز