1 امسال مکرر است وقت گل و مل وز غم سر و برگ ندارد بلبل
2 با آن همه شوکت ز پریشانی وقت بی تیغ و سپر برون نمیآید گل
1 ای کارگزاران درت شمس و زحل، در مملکت تو سایهای میر اجل
2 ای شمهای از لطف تو درباره نحل وی آیتی از صنع تو در شان عسل
1 توفیق نمیشود به زاری حاصل وز عمر عزیز است چه خواری حاصل
2 چون باد ز گردیدن بیهوده چه چیز کردیم به غیر جانسپاری حاصل؟
1 در باغ بهشت اگر نباشی خوشدل میدان به یقین که خوش نیاید منزل
2 بی برگ نوای عیش و عشرت چه بود از برگ و گل و نوای بلبل حاصل
1 بیمارم و کس نمیکند درمانم خواهم که کنم ناله ولی نتوانم
2 از ضعف چنانم ک اگر ناله کنم با ناله بر آمدن بر آید جانم
1 شعر تو که هست قوت جان مردم آورد به ما رقعه رسان مردم
2 بر مردمک دیده نهادم سخنت مشهور شد این سخن میان مردم
1 در وصل نماند بیش ازین تدبیرم پیشم بنشین دمی که پیشت میرم
2 چون اشک ز چشم من جدا خواهی شد آخرکم آنکه در کنارت گیرم
1 سرمایه دین و دل به غارت دادم سود دو جهان را به خسارت دادم
2 سوگند ز می هزار پی خوردم و باز میخوردم و ایمان به کفارت دادم
1 دوش آن بت شوخ دلربا گفت به چشم: با دل که نیایی بر ما، گفت: به چشم
2 اما به چه رو توانم آمد پیشت اول تو به ما رهی نما، گفت: به چشم
1 نی دولت آنکه یار غارت بینم نی فرصت آنکه در کنارت بینم
2 ماهی که همه وقت ز دورت بینم عمری که همیشه در گذارت بینم