1 اسبی که مرا خواجه بر آن اسب نشاند هر کس که بدید اسب شطرنجش خواند
2 چون راندمش در اولین گام بماند بد جانوری بود، ندانم به چه ماند
1 ای خواجه فلان الدین که ریشت ... باد ریشت نفسی نیست ز دندان آزاد
2 بر ریش تو یک گوزگره خواهم زد زآنان که به دندان نتوانیش گشاد
1 ابر است گهر بار و هوا عنبر بیز عاشق ز هوا چون کند آخر پرهیز؟
2 ساقی سپهر بر کف نرگس مست بنهاده پیالهای که کجدار و مریز
1 از جام توام بهره خمار آمد و بس وز باغ توام نصیب خار آمد و بس
2 از هر چه در آید به نظر مردم را در ددیده من خیال یار آمد و بس
1 رویت که ازو گرفت نیرو آتش از فتنه بر افروخت به هر سو آتش
2 با روی تو در ستمگری زد پهلو زلف تو و کرد زیر پهلو آتش
1 دل خواستم از زلف سمن پوش تو دوش گفتا که چه دل؟ دل که؟ دل چیست؟ خموش
2 زلف تو اگر چه حال ما میماند لیکن طرف دوش تو میدارد گوش
1 گل بین که دریدند همه پیرهنش کردند برهنه بر سر انجمنش
2 در چوب شکافتند همه پیرهنش کردند به صد پاره میان چمنش
1 دذر راه بسر همی پوید شمع پروانهای از حسن تو میجوید شمع
2 تا ز آتش لعل تو سخن گوید شمع هر لحظه دهان به آب میشوید شمع
1 ای داده غمت بباد جانم چو شمع تا کی ز غمت اشک فشانم چون شمع؟
2 گر میکشیام بکش که خود را همگی من با تو نهاده، در میانم چون شمع
1 از باغ جمالت ار آگه بودی گل این راه پر از خار نپیمودی گل
2 با این همه خارها که در پا دارد چون آمد و چون بدین زودی گل؟