رویت که ازو گرفت نیرو از سلمان ساوجی رباعی 85
1. رویت که ازو گرفت نیرو آتش
از فتنه بر افروخت به هر سو آتش
1. رویت که ازو گرفت نیرو آتش
از فتنه بر افروخت به هر سو آتش
1. دل خواستم از زلف سمن پوش تو دوش
گفتا که چه دل؟ دل که؟ دل چیست؟ خموش
1. گل بین که دریدند همه پیرهنش
کردند برهنه بر سر انجمنش
1. دذر راه بسر همی پوید شمع
پروانهای از حسن تو میجوید شمع
1. ای داده غمت بباد جانم چو شمع
تا کی ز غمت اشک فشانم چون شمع؟
1. از باغ جمالت ار آگه بودی گل
این راه پر از خار نپیمودی گل
1. امسال مکرر است وقت گل و مل
وز غم سر و برگ ندارد بلبل
1. ای کارگزاران درت شمس و زحل،
در مملکت تو سایهای میر اجل
1. توفیق نمیشود به زاری حاصل
وز عمر عزیز است چه خواری حاصل
1. در باغ بهشت اگر نباشی خوشدل
میدان به یقین که خوش نیاید منزل
1. بیمارم و کس نمیکند درمانم
خواهم که کنم ناله ولی نتوانم
1. شعر تو که هست قوت جان مردم
آورد به ما رقعه رسان مردم