1 روزی که سمن بر لب جو بر روید خرم دل آنکس که لب جو جوید
2 از مطرب آب بشنود ناله که او بر رود خوشک ترانهای میگوید
1 سوز تو جگر کباب میگرداند اندوه تو دل خراب میگرداند
2 از حسرت مجلس تو ساقی شب و روز در چشم پیاله آب میگرداند
1 دستت چو به کارد کلک را بتراشید دانی سر انگشت تو چون بخراشید؟
2 چون گوهر مواج کف و گل بودند تیغت ز تحیر سر انگشت گزید
1 دیشب که نگار دلستان میرقصید با او به موافقت جهان میرقصید
2 هر دم به هوای او دلم بر میجست هر لحظه بیاد او زمان میرقصید
1 بر زلف تو چون باد وزیدن گیرد از هر طرفی مشک وزیدن گیرد
2 چون در لبت اندیشه باریک کنم خون از رگ اندیشه چکیدن گیرد
1 دل با رخ تو سر تعشق دارد چون سوختگان داغ تشوش دارد
2 در وجه رخ تو جان نهادیم نه دل کان وجه به نازکی تعلق دارد
1 یک زخم غمت هزار مرهم ارزد خاک قدمت تاج سر جم ارزد
2 چشم تو سواد ملک حسن است از آنک یک گوشه به ملک هر دو عالم ارزد
1 خواهم که مرا مدام آماده بود جام و می و شاهدی که آزاده بود
2 چندان بخورم باده که چون خاک شوم این کاسه سر هنوز پر باده بود
1 ز آن رو که هوا، بوی خوشت میگیرد دی را دمی از باد هوا نگریزد
2 بر باد هوا بید به بویت ارزد در پای صبا شمع به عشقت میرد
1 آن یار که مشک بر قمر میساید از لعل لبش در و گهر میزاید
2 هر چند که خائیده سخن میگوید شیرین دهنش ولی شکر میخاید