1 تا ناله بلبلم به گوش آمده است دل با سر عیش نای و نوش آمده است
2 رگ از تن خشک تاک برخاسته است خون در تن جام می بجوش آمده است
1 ز آن رو که هوا، بوی خوشت میگیرد دی را دمی از باد هوا نگریزد
2 بر باد هوا بید به بویت ارزد در پای صبا شمع به عشقت میرد
1 چون حال دل من ز غمت گشت تباه آویخت در آن زلف دل آشوب سیاه
2 ز آنسان که در آتش سقر اهل گناه آرند به مار و کژدم از عجز پناه
1 آمد سحری ندا ز میخانه ما کای رند خراباتی دیوانه ما
2 برخیز که پر کنیم پیمانه ز می زآن پیش که پر کنند پیمانه ما
1 آورد بهم تیر و کمان را در دست تیر آمد و در خانه خویشش بنشست
2 آمد به سر تیر کمان خانه فرو انصاف که نیک از آن میان بیرون جست
1 ... م که همیشه آب خود میریزد افتاده ز پا، وز آن نمیپرهیزد
2 بر پای کنش به دست خویش از سر لطف ای یار، که از دست تو برمیخیزد
1 زلف تو همه روز مشوش باشد خال تو از آن روی برآتش باشد
2 چشم خوش بیمار تو در خواب خوش است بیمار که خواب خوش کند خوش باشد
1 دارم عجب از غنچه دل تنگ که چون از دل رخ نازنین گل کرد برون
2 در خون دل غنچه اگر نیست چراست؟ گل را همه پرههای دامن پر خون
1 سرمایه دین و دل به غارت دادم سود دو جهان را به خسارت دادم
2 سوگند ز می هزار پی خوردم و باز میخوردم و ایمان به کفارت دادم
1 در رشته دندان تو ای غیرت مه دردی اگر از دود دلی گشت سیه
2 از جوهر حسن تو نشد هیچ تبه آراسته شد رشته درت به شبه