1 با منعم خود برون منه پای ز راه عصیان ولی نعم گناهست گناه
2 در منعم خود که او دواتست، چو کلک بگشاد زبان او سیه گشت سیاه
1 زنجیر سر زلف چو میجنبانی بر دامن ماه مشک میافشانی
2 چشم سیهت که شوخ میخوانندش شوخ میرود چو باز میگردانی
1 زلف سیهت که بر مهت میپوید در باغ رخت سنبل و گل میبوید
2 بر گوش تو سر نهاده و اندر گوشت احوال پریشانی ما میگوید
1 قسم تو اگر مراد گر حرمان است، حظ تو اگر درد و اگر درمان است،
2 از گردش آسمان بباید دانست کونیز بحال خویش سرگردان است
1 آن یار که مشک بر قمر میساید از لعل لبش در و گهر میزاید
2 هر چند که خائیده سخن میگوید شیرین دهنش ولی شکر میخاید
1 ای بس که شکست و باز بستم توبه فریاد همی کند ز دستم توبه
2 دیروز به توبهای شکستم ساغر امروز به ساغری شکستم توبه
1 در مجلس تو ز گل پراکندهترم وز نرگس مخمور، سرافکنده ترم
2 از غنچه گل اگر چه دل زنده ترم از غنچه به خون جگر آکنده ترم
1 آن یار که بی نظیر و بی مانند است عقل و دل و جان به عشق او در بند است
2 در یک نظر از مقام عالی جان را بر خاک نشاند و جان بدین خرسند است
1 بیمارم و کس نمیکند درمانم خواهم که کنم ناله ولی نتوانم
2 از ضعف چنانم ک اگر ناله کنم با ناله بر آمدن بر آید جانم
1 با لعل لبت شراب را مستی نیست با قد تو سرو را به جز پستی نیست
2 ما را دهن تو نیست می پندارند با آنکه به یک ذره در او هستی نیست