1 با منعم خود برون منه پای ز راه عصیان ولی نعم گناهست گناه
2 در منعم خود که او دواتست، چو کلک بگشاد زبان او سیه گشت سیاه
1 ای بس که شکست و باز بستم توبه فریاد همی کند ز دستم توبه
2 دیروز به توبهای شکستم ساغر امروز به ساغری شکستم توبه
1 ای دوست کجائی و کجائی که نئی؟ آخر تو کرائی و کرائی که نئی؟
2 بیگانگی تو با من افتاد ار نه تو یار کدام آشنایی که نئی؟
1 چون چشم سیه بناز میگردانی بر من غم دل دراز میگردانی
2 شوخی است عظیم نرگس بیمارت خوش میگردد چو باز میگردانی
1 در معده خالی ندهد مل ذوقی بی ساغر میندارد از گل ذوقی
2 بی برگ و نوای عیش حاصل نشود از برگ گل و نوای بلبل ذوقی
1 سوسن ز صبا یافت خط آزادی ز آن کرد از آن به صد زبان آزادی
2 در پرده صبا دوش ندانم که چه گفت با غنچه که غنچه بر شکفت از شادی
1 تا اسب مراد شه صفت میتازی با حال من پیاده کی پردازی؟
2 من با تو چو رخ راست روم لیکن تو چون فیل و چو فرزین بر شکفت از شادی
1 دی دیده به دل گفت که چرا پر خونی؟ ز آن سلسله زلف چرا مجنونی؟
2 من دیدهام از برای او پر خونم آخر تو ندیدهای، چرا پر خونی؟
1 ای دیده پی بلای دل میپوئی در آب بلای دل، بلا میجوئی
2 خواهی که به اشک دیده دل پاک کنی سودت ندهد که خون به خون میشوئی
1 میگفت عماد کاشی از نادانی کامسال گرانی بود از بی نانی
2 تا بود وجود او گران بود همه چون مرد کنون هست بدین ارزانی