1 زهی آصف کز صفاتی کز کفایت تو را ملک سلیمان در نگین است
2 چو کلکت دانه مشکین فشاند هزارش چون عطارد خوشه چین است
3 قضا با امر و نهیب همعنان است قدر با صدر قدرت همنشین است
4 ز خاک درگهت صد پی کشیده فلک نیل سعادت بر جبین است
1 هوس مملکت چرا نبود بعد ازین هر گدا و تونی را
2 که به جای خلیفه در بغداد بنشاندند کازرونی را
1 دوش چون در تتق غیب بخوابانیدم این دو هندوی جهاندیده نورانی را
2 کرکس نفس فرو مانده ز پرواز هوس خاست شوق طیران بلبل روحانی را
3 دست دولت در بختم بگشود اندر خواب دیدم آن مطلع خورشید مسلمانی را
4 غره صبح ازل نقطه پرگار وجود معنی جان و خرد صورت رحمانی را
1 ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست
2 به هوای چمن خلق تو جان داد به باد هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست
3 زان سر زلف بریدند که دردورانت فتنه از زیر سر زلف پریشان برخاست
4 ای سبا خوف که از جود تو در بحر نشست وی سبا ناله که از عهد تو ازکان برخاست
1 ایا کریم نهادی که پیش نعمت تو همه خزائن کان خاک خان نمیارزد
2 دو قرص چرخ که خواننده ما و خورشیدش به سفره کرمت بر دونان نمیارزد
3 به گوهری ز کلام تو پیش تیر دبیر مرصع کمر تو امان نمیارزد
4 بر تجرد نفست قبای اطلس چرخ به گرد دامن آخر زمان نمیارزد
1 دین پناها کی روا باشد که خلق از مستزاد ملک و اسباب و زن و فرزند را مرهون کنند
2 سخت میترسم ازین معنی که خاص و عام ملک از تو برگردند و رو با حضرت بی چون کنند
3 از عوانان ممالک گردن یک تن بزن تا خلایق خرمی از خون آن ملعون کنند
4 پادشاها از پی صد مصلحت یک خون بکن پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند
1 شاها وزرایی که امینان امیرند بی وجه مرا در پی خود چند دوانند
2 بودند بران عزم که مرسوم رهی را امسال نرانند و کنون نیز برآنند
3 هر کیسه که من بر کرمت دوخته بودم یک یک بدر دیدند و شب و روز درآنند
4 نه خلق پسندد نه خدا کانچه خداوند بخشد به دعاگو دگران باز ستانند
1 جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم که خاک پای تو را چاکرست آب حیات
2 ز حزم و عزم تو آن لاف میزنیم دایم که چون فلک به مسیری و چون زمین به ثبات
3 به هر زمین که گذشتی ز ابر احسانت برآمدست سخا و کرم به جای نبات
4 بزرگوارا از طلعت همایونت بر ارغنون نشاطم بلند گشت اصوات
1 ایا سحاب نوالی که از صریر قلم به گوش صامعه جز مدحت شما نرسید
2 به بوی خلق خوشت بح کاروان نسیم سحرگه از طرف تبت و خطا نرسید
3 نماند در همه آفاق ذرهای که درو ز آفتاب دلت پرتو عطا نرسید
4 به گرد گرد سمندت براق جمشیدی اگر چه بود جهان گرد و باد پا نرسید
1 ز پیری جهان دیده کردم سوالی که بهر معیشت ز مال بضاعت
2 چه سرمایه سازم که سودی کند گفت اگر میتوانی قناعت قناعت