1 عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان گردن از گردون گردان از چه میافراشتند
2 این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان پشت بر کردند و روی از دشمنان برداشتند
3 گفت ای غافل تو از صورتگران روزگار نیستی آگه کزین صورت بسی انگاشتند
4 پیش ازین چون گله در صحرای گیتی مردمان خویشتن را گرگ یکدیگر همی پنداشتند
1 خسروا این امیر کرمان چند کفن خود چو کرم پیله تند
2 خیل کرمان تو مورگیر و ملخ با سلیمان و ملک او چه زند
3 آفرین بر ثبات و حلم تو کو پشت کوه از شکوه میشکند
4 صبر ایوبی تو کرمان را من بر آنم که زود بر فکند
1 صد را نوکرانت ز برو زیر شدند وز پهلوی اقبال تو ادبیر شدند
2 مردم همه از گرسنگی بر در تو مردند و ز جان خویش سیر شدند
1 یا رب این قوم چه دم سرد و چه افسرده که به دم سردی و افسردگی از دی بترند
2 خیر قوم همه شان خواجه علاالدین است که ورا اهل خرد لاشه لاشی شمرند
3 گر کسی در سرو شکلش نگرد قی بکند نوکرانش همه از گرسنگی قی بخورند
4 گر به تقدیر و به به تحریر چو تیر فلک است به ازین نیست کزین مملکتش پی ببرند
1 خسروا نایبان استیفا کار بر من دراز میگیرند
2 وجه انعام پار و امسالم میدهند و فراز میگیرند
3 پنج امسال میدهند ولی چار پارینه باز میگیرند
1 آنانکه مقربان شاهند وینان که ملازمان میرند
2 ده روز دگر اگر ازین شهر هر یک سر خویشتن نگیرند
3 اینها ز برهنگی بسوزند و آنها ز گرسنگی بمیرند
1 ای خداوندی که پیش طبع فیاضت سحاب بیحیا شخصی بود گر دعوی رادی کند
2 مرکب عزمت به هر میدان که برخیزد ز جا گوی خاکی در رکابش جنبش بادی کند
3 همتت گر ملک باقی را نماید التفات هر گیاهی بعد ازین در باغ شمشادی کند
4 ور کنی هندوی کیوان را به دربانی قبول مقبل جاوید گردد زین فرج شادی کند
1 خسروا یاد میکنم هر دم به سر تخت خسروی سوگند
2 که به همراهی مواکب شاه هست چون دیدهام دل اندر بند
3 چشم زخمی رسید ناگاهم درد چشمم ز راه باز افکند
4 خواستیم تا کنم به دیده و دل خدمتت منع کرد بخت نژند
1 ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس راه برون شدن که تو را هم قفس نماند
2 زان دوستان خاصی که دیدید در دیار دردا که در دیار وفا هیچ کس نماند
3 یاران نازنین همه رفتند و هیچ یک زان همرهان به طالع من باز پس نماند
4 گوش دارا، مدار درین کاروان سرا کاینجا به غیر ناله زار جرس نماند
1 شاها وزرایی که امینان امیرند بی وجه مرا در پی خود چند دوانند
2 بودند بران عزم که مرسوم رهی را امسال نرانند و کنون نیز برآنند
3 هر کیسه که من بر کرمت دوخته بودم یک یک بدر دیدند و شب و روز درآنند
4 نه خلق پسندد نه خدا کانچه خداوند بخشد به دعاگو دگران باز ستانند