هلال غره دولت وجیه دولت از سلمان ساوجی قطعه 85
1. هلال غره دولت وجیه دولت و دین
که با ضمیر تو خورشید راضیا نبود
1. هلال غره دولت وجیه دولت و دین
که با ضمیر تو خورشید راضیا نبود
1. خدایگانا چو شد اشارتت که رهی
به ملک فارس به تحصیل وجه زر برود
1. چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب
حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود
1. دیگر از خرج پرو دخل کمش چندی قرض
هست و فرض است که قرض غرما باز دهد
1. ای جوانبختی که در ایام عدلت باد صبح
دختران غنچه را تعلیم مستوری دهد
1. ای وزیری که فلک حلقه به گوش در توست
خود فلک را چه دری بهتر ازین میباید
1. ایا شهی که غبار سپاه منصورت
عذار فتح به خط معنبر آراید
1. ای وزیری که دلت همت اگر در بندد
گره عقد ز ابروی فلک بگشاید
1. دیگر آن است که محبوب جهان سقری شاه
آمد از بندگی شاه که میفرماید
1. شبی زبان فصاحت ز منهیان خرد
سوال کرد غرض آنکه مدتی است مدید
1. ایا سحاب نوالی که از صریر قلم
به گوش صامعه جز مدحت شما نرسید