17 اثر از قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 شاها یقین که مدح و ثنای تو برترست زانها که در سواد دل و دفتر آمده است

2 شاها بیان حال مفصل نمی‌کنم درد مفاصل است که گردم برآمدست

3 از درد جامه‌ای که به زانو همی رسد زین جامه خانه بهره من چاکر بر آمدست

4 درد دل و جفای جهانم نبود بس کم درد پای نیز کنون بر سر آمدست

1 مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح

2 هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح

3 به هر زمین که گذر کرده باد آبادی نسیم معدلتت جسته از مهب ریاح

4 بزگوارا یک شمه بشنو از حالم که چیست بر دلم از گردش صباح و رواح

1 عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان گردن از گردون گردان از چه می‌افراشتند

2 این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان پشت بر کردند و روی از دشمنان برداشتند

3 گفت ای غافل تو از صورتگران روزگار نیستی آگه کزین صورت بسی انگاشتند

4 پیش ازین چون گله در صحرای گیتی مردمان خویشتن را گرگ یکدیگر همی پنداشتند

1 چون به قشلاق قرا باغ آمدیم گفتم از افلاس وا خواهیم رست

2 جرها زین مملکت خواهیم کرد طرفه‌ها ز اطراف بر خواهیم بست

3 ناخن اندر هر طرف انداختیم عاقبت کو کارد در دستم شکست

4 نیست در دستم از آن جر جز جرب بر نیامد غیر ازین، هیچم بدست

1 تا مادر زمانه بتایید نه پدر آیین وضع و حمل ولادت نهاده است

2 وین مهد لاجوردی افلاک را خرد آرایش از جواهر جرام داده است

3 دل شاد باش کز صدف فطرات وجود پاکیزه جوهری چو تو هرگز نزاده است

1 پادشاها مهد عالی می‌رود سوی شکار لیکن اسباب شدن ما را مهیا هیچ نیست

2 خیمه و اسب است و زین جامه اسباب سفر جز دو اسب لاغری با بنده زینها هیچ نیست

3 نوکرانی نیز نیکو دارم اما هیچ یک بر سرش دستار بر تن جبه در پا هیچ نیست

4 لاجرم از گفت و گوی نوکران در خانه‌ام جز حدیث سرد و تشنیع و تقاضا هیچ نیست

1 شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی در قول پادشاهان قیلی مگر نباشد

2 اسبی سیاه پیرم دادند و من برآنم کاندر جهان سیاهی زان پیرتر نباشد

3 آن اسب باز دادم تا دیگری ستانم بر صورتی که کس را زان سر خبر نباشد

4 اسب سیاه تا رفت رنگی دگر نیامد آری پس از سیاهی رنگی دگر نباشد

1 ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم می‌گشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا

2 تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا

3 در زمانت ابر می‌گوید به آواز بلند نیست کاری این زمان با قلزم و عمان مرا

4 شهسوار همتت چون عرصه عالم بدید گفت دشوارست جولان اندرین ایوان مرا

1 ای خیام دولتت برکنده دور آسمان چون خیامت بارگاه آسمان برکنده باد

2 جز که چشم حاسدان از باغ شاهی برنکند سر و قدت را که چشم حاسدان برکنده باد

3 گر گشاید باز مرز نگوش و نرگس چشم و گوش بی تو چشم و گوششان در بوستان بر کنده باد

4 بعد ازین سنگین دلی گر دل نهد بر تاج و تخت چون زر و یاقوت و لعلش خان و مان بر کنده باد

1 دیگر آن است که محبوب جهان سقری شاه آمد از بندگی شاه که می‌فرماید

2 رو بگو بنده دیرینه ما سلمان را که بخواه از کرمم هر چه تو را می‌باید

3 بنده بر حسب اشارت طلبی کردم و شاه داشت مبذول چنان کز کرم شاه آید

4 وعده دین است و ز دین من اگر ز انچه کند ذمت همت خود شاه بری می‌شاید

آثار سلمان ساوجی

17 اثر از قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی