1 سپهر فضل و هنر شمس دین که شمس و قمر جز از غبار درت توتیا نخواهد کرد
2 صفای نیت و صدق تو صبح اگر بیند ز شرم دعوی صدق و صفا نخواهد کرد
3 برید باد بهاری به بوی نافه مشک به عهد خلق تو فکر خطا نخواهد کرد
4 خجسته رای تو گویی ز روی لطف هنوز نظر به حال پریشان ما نخواهد کرد
1 ای شهنشاهی که این چرخ مقوس روز رزم طایران فتح را از پر تیرت بال کرد
2 طینت پاک تو را از جوهر عقل آفرید آن خداوندی که شخص آدم از صلصال کرد
3 گرد خیلت را ظفر در چشم دولت سرمه کرد ظل چترت را فلک بر روی دولت خال کرد
4 دست تو ابواب آمال خلایق کرد باز دامن خواهندگان از مال مالامال کرد
1 هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر نامهای دوش به سلمان ز سلیمان آورد
2 سحری پیک نسیم آمد و از خاک درش مردم چشم مرا کحل سپاهان آورد
3 یا ایاز طرف بارگه محمودی مژده مرحمت و تحفه احسان آورد
4 آن نبی خلق که نامش چو نبی محمود است با وجود عظمت یاد ز سلمان آورد
1 میر مسعود پیر گشت و هنوز همچو اطفال کعب میبازد
2 قدمی و دمی عجب دارد که بدین تیزد و بدان تازد
3 هر کجا او قدم زند یادم ز آدمی آن طرف بپردازد
4 دم او کشوری بگنداند قدمش عالمی بر اندازد
1 ایا کریم نهادی که پیش نعمت تو همه خزائن کان خاک خان نمیارزد
2 دو قرص چرخ که خواننده ما و خورشیدش به سفره کرمت بر دونان نمیارزد
3 به گوهری ز کلام تو پیش تیر دبیر مرصع کمر تو امان نمیارزد
4 بر تجرد نفست قبای اطلس چرخ به گرد دامن آخر زمان نمیارزد
1 همنشین بدان مباش که نیک از بدان جز بدی نیاموزد
2 خار آتش فروز سوختنی که ز گل جاه و شوکت اندوزد
3 عاقبت بر کند دل از صحبت وز برای گل آتش افروزد
4 خار کاتش بود بدوزنده آتش کشتنیش میسوزد
1 من که باشم که شوی رنجه به پرسیدن من این چنین لطف و کرم هم ز شما برخیزد
2 پادشاهی تو هم عذر تو خواهه ورنه چه ز دست من درویش گدا برخیزد
1 ای صاحبی که صاحب دیوان چرخ را در مجلس تو منصب بالا نمیرسد
2 آنجا که کاتبان تو تحریر میکنند حکم قلم به صاحب جوزا نمیرسد
3 دریا چو جوش میزند از جود خود مگر صیت مکارم تو به دریا نمیرسد
4 امروز در بسیط زمین با وجود تو آیین سروری دگری را نمیرسد
1 فراز تخت معانی چو کوس فضل زنم سبق ز جمله اقران خود مرا باشد
2 عنایت و کرمت گر شود پذیر فتار سپهر در صدد بندگان ما باشد
3 برای یک دو سه بی دست و پای گاه سخن مرا چه رنجه کنی این سخن روا باشد
4 که از مکاره عنف توام عنا آمد هم از مکارم لطف توام شفا باشد
1 ای امیری که شهسوار فلک با تو پیوسته هم عنان باشد
2 با سوار فلک اگر گویی که مرو بعد ازین بران باشد
3 هر کجا فتح در حدیث آید تیغ تیز تواش زبان باشد
4 خسروا خواستم ز شه اسبی که مه نو رکاب آن باشد