1 ای یاد حضرتت چو قدح مایه نشاط طبع جهان به خرمی دولت تو شاد
2 آن لفظ وعدهای که پی آن محقرست حاشا که از ضمیر منیرت رود زیاد
1 خدایگانا چو شد اشارتت که رهی به ملک فارس به تحصیل وجه زر برود
2 گمان بنده نبود آنکه بعد چندین سال ز درگهت به چنین کار مختصر برود
3 ولی به حکم قضا بر رضا چه چاره بود چو هست حکم قضا گو بدین قدر برود
4 به خاک پای عزیزت که گر به آب سیاه اشارت تو بود چون قلم به سر برود
1 هلال غره دولت وجیه دولت و دین که با ضمیر تو خورشید راضیا نبود
2 هلال خواندمت زانکه زاده شمسی وگرنه نام قمر، شمس را سزا نبود
3 به عهد خلقت اگر نافه دم زند از مشک حقیقت است که بی آهو و خطا نبود
4 چه ابر با تو اگر لاف زد مرنج که ابر گدای یم بود و در گدا حیا نبود
1 کنار حرص الا پر کجا توانی کرد تو از طمع که سه حرف میان تهی افتاد
2 عزیز من در درویشی و قناعت زن که خواری از طمع و عزت از قناعت زاد
1 دیدی که محمد مظفر در کسوت فاقه چون به سر برد
2 میزیست به جامههای کرباس وانگه که بمرد در کول مرد
1 ای وجودت سبب راحت و آسایش خلق به وجودت ابدا زحمت و رنجی مرساد
2 از ره راستی اندر چمن دین سروی خاطرت باد چو سرو از همه بندی آزاد
3 گر چه از هستی ما عارضهات گرد انگیخت نور چشم هنری هیچ غبارت مرصاد
1 کریما گوش کن گفتار نغزم که چون من نغز گفتاری نباشد
2 سوالی میکنم فرما جوابی کزین پیسی وزان عاری نباشد
3 فقیری که در بغداد سی کس بود نانخوار و غمخواری نباشد
4 نهال مکرمت بر کس نبخشد به صدر دولتش باری نباشد
1 سپهر فضل و هنر شمس دین که شمس و قمر جز از غبار درت توتیا نخواهد کرد
2 صفای نیت و صدق تو صبح اگر بیند ز شرم دعوی صدق و صفا نخواهد کرد
3 برید باد بهاری به بوی نافه مشک به عهد خلق تو فکر خطا نخواهد کرد
4 خجسته رای تو گویی ز روی لطف هنوز نظر به حال پریشان ما نخواهد کرد
1 ای خداوندی که پیش طبع فیاضت سحاب بیحیا شخصی بود گر دعوی رادی کند
2 مرکب عزمت به هر میدان که برخیزد ز جا گوی خاکی در رکابش جنبش بادی کند
3 همتت گر ملک باقی را نماید التفات هر گیاهی بعد ازین در باغ شمشادی کند
4 ور کنی هندوی کیوان را به دربانی قبول مقبل جاوید گردد زین فرج شادی کند
1 خداوندا از افراط شراب شرب دوشینه دمادم میرسد جانم به لب چون ساغر صهبا
2 ز موصول آنچه آوردند دوش امروز با ما خور که خود خوردن مضر باشد شراب موصلی بی ما