صد را نوکرانت ز برو زیر از سلمان ساوجی قطعه 73
1. صد را نوکرانت ز برو زیر شدند
وز پهلوی اقبال تو ادبیر شدند
1. صد را نوکرانت ز برو زیر شدند
وز پهلوی اقبال تو ادبیر شدند
1. یا رب این قوم چه دم سرد و چه افسرده
که به دم سردی و افسردگی از دی بترند
1. خسروا نایبان استیفا
کار بر من دراز میگیرند
1. آنانکه مقربان شاهند
وینان که ملازمان میرند
1. ای خداوندی که پیش طبع فیاضت سحاب
بیحیا شخصی بود گر دعوی رادی کند
1. خسروا یاد میکنم هر دم
به سر تخت خسروی سوگند
1. ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس
راه برون شدن که تو را هم قفس نماند
1. شاها وزرایی که امینان امیرند
بی وجه مرا در پی خود چند دوانند
1. دین پناها کی روا باشد که خلق از مستزاد
ملک و اسباب و زن و فرزند را مرهون کنند
1. ای خسروی که دست و دل کامگار تو
کار جهان به تیغ جهانگیر میکنند
1. اول آن است که چون نیت عزلت دارد
بنده زین دایره جمع جدا خواهد بود
1. نفس من اگر چه جانبخش است
جگرم غرق خون چو مشک بود