1 شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی در قول پادشاهان قیلی مگر نباشد
2 اسبی سیاه پیرم دادند و من برآنم کاندر جهان سیاهی زان پیرتر نباشد
3 آن اسب باز دادم تا دیگری ستانم بر صورتی که کس را زان سر خبر نباشد
4 اسب سیاه تا رفت رنگی دگر نیامد آری پس از سیاهی رنگی دگر نباشد
1 کریما گوش کن گفتار نغزم که چون من نغز گفتاری نباشد
2 سوالی میکنم فرما جوابی کزین پیسی وزان عاری نباشد
3 فقیری که در بغداد سی کس بود نانخوار و غمخواری نباشد
4 نهال مکرمت بر کس نبخشد به صدر دولتش باری نباشد
1 سحاب بهر یمین پادشاه روی زمین به رقعهای که ز خطش زلال جان بچکد
2 سواد شعر مرا التماس کرد از من کنم به دیده سودای که آب از آن بچکد
1 ای شهنشاهی جوانبختی که در معراج جاه شهسوار همتت تا قرب اوادنی براند
2 بر براق همتت تا دید گردون بر عروج بر زبان صد بار سبحان الذی اسری براند
3 از نشان پایه قدرت نشد آگاه وهم گرچه صد منزل فزون از طارم اعلی براند
4 برنشست امروز دستت خامه پی کرده را بی توقف بر سواد عالم بالا براند
1 گر چو گل خواهی که باشی سرخ روی از زرت دامن فرو باید فشاند
2 در زد آتش به برگ و ساز خویش پیش خلقش لاجرم آبی نماند
1 ایا ستاره سپاهی که آب شمشیرت غبار فتنه و ظلم از هوای ملک بنشاند
2 فلک به نام تو تا خطبه داد در عالم زمانه جز تو کسی را به پادشاهید نخواند
3 غبار دامن قدر تو بود چرخ کبود گهی که همت تو دامن از جهان افشاند
4 به جاه خواست که ماند به تو مخالف تو بسی بداد درین اشتیاق جان و نماند
1 گر چه از اندیشه این واقعه خلق را دردل به غیر از غم نماند
2 ظل احمد باد اگر شد ایمنه عمر عیسی باد اگر مریم نماند
1 ستاره کوکبه شاها که بنده از دل و جان همه دعای تو گوید همه ثنای تو خواند
2 حکایتی دو سه دارد اگر چنانچه مجال بود در آید و یک یک به عز عرض رساند
1 پادشاها بندگان درگه احسان تو هر یک از هر جنس چندین چارپا بستهاند
2 چند نوبت خواستم اسبی به اسبی با رهی این چنین میر اخران چرا در بستهاند
1 نوکران میر حاج اختچی زین و پالان را به تنگ آوردهاند
2 این دو بد قول مخالف وعده را راستی نیکو به جنگ آوردهاند