1 به سال هفتصد و هفتاد و پنج گشت خراب به آب شهر معظم که خاک بر سر آب
2 دریغ روضه بغداد، آن بهشت آباد که کرده است خرابش جهان خانه خراب
1 گر چه از اندیشه این واقعه خلق را دردل به غیر از غم نماند
2 ظل احمد باد اگر شد ایمنه عمر عیسی باد اگر مریم نماند
1 ای خداوندی که پر شد گنبد فیروزه رنگ گوش تا گوش از صدای کوس فتح و نصرتت
2 چون خروش نوبتت بشنید گردون گفت من پیر گشتم نوبت من رفت و آمد نوبتت
3 دامن آخر زمتان پر شد ز فیض بخششت گردن گردون دون خم شد ز بار منتت
4 پادشاها بنده در حضرت به رسم عرضه داشت انبساطی مینماید بر امید رحمتت
1 پادشاها ز عمر خویش مرا بی حضور شما چه فایده است
2 از دعا گو به غیبت و حضور شاه را جز دعا چه فایده است
3 همچنان چون ز حضرتت دورم بودن اینجا مرا چه فایده است
1 ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است
2 کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است
3 دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت مردم چشمم چو اشک من کناری جسته است
4 جز خیالت کس نمیآید به پرسش بر سرم خواب دست از من به آب دیده من شسته است
1 خسرو یم یمین امیر علی صورت رحمت علی علیم
2 ای مزین به مدحتت اقلام وی مرفه به دولتت اقلیم
3 هم جناب تو با ستاره قرین هم عدیل تو در زمانه عدیم
4 عقولت به مرتبت تفضیل بر سپهرت به منزلت تعظیم
1 ماه گردون سلطنت ناگاه شد نهان در حجاب میغ دریغ
2 زین تحسر بماند در دندان لب و دست نگین و تیغ دریغ
3 تا ابد بر زوال شاه اویس ملک و دین میزنند دریغ دریغ
1 پناه زمره اسلام تاج دولت و دین زهی خرد ز وجود تو کسب کرده کمال
2 ز طبیب خلق تو باشد دماغ عقل سلیم ز حسن رای تو یابد عروس ملک جمال
3 خدایگانا دانی که بنده سلمان را جناب توست درین مملکت ماب و مال
4 سه هفته شد که ز سرما و برف در تبریز به جز تردد خاطر تردد است محال
1 خسرو اخاک درگه تو مرا از غبار ذر ور نیکوتر
2 لیک در حالتی چنین که منم غیبتم از حضور نیکوتر
3 حال چشمم بدست دور از تو چشم بد از تو دور نیکوتر
1 ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار در آخر رجب افتاد اتفاق حسن
2 زنی چگونه زنی خیر خیرات حسان به زور بازوی خود خصیتین شیخ حسن
3 گرفت محکم و میداشت تا بمرد و برست زهی خجسته زنی خایه دار مرد افکن