عاشثی شمعا از آن رو چون از سلمان ساوجی قطعه 108
1. عاشثی شمعا از آن رو چون منت
چهرهای زردست و چشم اشک پاش
1. عاشثی شمعا از آن رو چون منت
چهرهای زردست و چشم اشک پاش
1. خورده بودم غصه بسیار و طبعم بسته بود
داد حبی مسلهم فرزند مردود حبش
1. از آبله جرب تن من
شاخی است که غنچه گشت بارش
1. گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر
چار ترکت باید اول تا رود کارت ز پیش
1. قوی و بزرگ و سرافراز و سرخ رو ناگه
به آرزوی تو برخاستم ز مسکن خویش
1. ای جهانبخشی که روز و شب چو نور آفتاب
فیض احسان تو فایض بر سماوات است و ارض
1. ای وزیری که ملک جاه تو راست
از سماوات و ارض افزون عرض
1. ماه گردون سلطنت ناگاه
شد نهان در حجاب میغ دریغ
1. دارای شرق و غرب که جود و وقار تو
دریا و کوه را همگی برد آب و سنگ
1. دوش با من خرد از روی نصیحت میگفت
کای گرفته ز جهان طبع لطیف تو ملال
1. پناه زمره اسلام تاج دولت و دین
زهی خرد ز وجود تو کسب کرده کمال
1. اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو
در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال