1 از آبله جرب تن من شاخی است که غنچه گشت بارش
2 هر عضوی و صد هزار غنچه هر غنچه و صد هزار خارش
1 گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر چار ترکت باید اول تا رود کارت ز پیش
2 ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش
1 قوی و بزرگ و سرافراز و سرخ رو ناگه به آرزوی تو برخاستم ز مسکن خویش
2 چو در جناب تو آمد شدم دراز کشید برفت آب و هوس کم شد و ندامت پیش
3 روا مدار کنون باز پس روم ز درت به خود فرو شده گریان و سر فکنده به پیش
1 ای جهانبخشی که روز و شب چو نور آفتاب فیض احسان تو فایض بر سماوات است و ارض
2 سرمه از خاک رهت کردن فلک را فرض عین میکشد در دیده خود میکند بر عین فرض
3 عرض حالم راست طولی میکنم زان احتراز مختصر کاری است کارم چیست چندین طول و عرض
4 باید احسانی چنان کردن که بعد از خرج راه قرض خود بگزارم و بازم نباید کرد قرض
1 ای وزیری که ملک جاه تو راست از سماوات و ارض افزون عرض
2 از زمانه شکایتی دارم بر ضمیر تو کرد خواهی عرض
3 چون روا باشد ای خلاصه عمر کی سزا باشد ای خلیفه ارض
4 که در ایام دولت تو کسی که دعای تو باشد او را فرض
1 ماه گردون سلطنت ناگاه شد نهان در حجاب میغ دریغ
2 زین تحسر بماند در دندان لب و دست نگین و تیغ دریغ
3 تا ابد بر زوال شاه اویس ملک و دین میزنند دریغ دریغ
1 دارای شرق و غرب که جود و وقار تو دریا و کوه را همگی برد آب و سنگ
2 میراند با لطافت طبعت حدیث آب صد پی برآمد از حسرت پای او به سنگ
3 میگردد از خجالت قدرت فلک کبود میآید از حلاوت لطفت شکر به تنگ
4 معدوم گشت به فتنه به عهدت از آن شدست پنهان به کنجهای دهان بتان شنگ
1 دوش با من خرد از روی نصیحت میگفت کای گرفته ز جهان طبع لطیف تو ملال
2 پیش ارباب زمان می نروی از چه سبب بهر قوتی که گریزت نبود در همه حال
3 گفتمش زانکه درین دور قمر نیست کسی که درو بوی مروت بود و حسن خصال
4 کوه کندن ز پی قوت به نوک مژه به که شدن پیش لئیمان زمان بهر سوال
1 پناه زمره اسلام تاج دولت و دین زهی خرد ز وجود تو کسب کرده کمال
2 ز طبیب خلق تو باشد دماغ عقل سلیم ز حسن رای تو یابد عروس ملک جمال
3 خدایگانا دانی که بنده سلمان را جناب توست درین مملکت ماب و مال
4 سه هفته شد که ز سرما و برف در تبریز به جز تردد خاطر تردد است محال
1 اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال
2 زهره را از حسد مجلس لطفت هر شب بوده از خون شفق جام افق مالامال
3 تن بدخواه تو دیدم شده غربال به تیر گرچه خون نیز ندیدم به جز آن یک غربال
4 در جهان شبه نظیر تو که ممکن نبود همچو آسایش اهل نظر و فضل محال