1 شها که بود که از فیض بخشش تو بدو گهر به رطل نیامد درم به من نرسید
2 به حضرت تو رهی کرده خانهای در خواه به من رسید که دادی ولی به من نرسید
1 شاعری سحر آفرینم، ساحری معجز نما خازن گنج ممالک، مالک ملک سخن
2 در دریای کاندرو ز اهل کرم دیار نیست ناگهان افتاده و درماندهام پا بست تن
3 یک به یک را کرده غارت بی سر و پایان شهر تا به دستار سر و ایزار پای و پیرهن
4 هر یکی زینها به نوعی زحمت ما میدهند تا به کی باشد تحمل خیر سعدالدین حسن
1 ای وزیری که گر ز کلک تو ابر داشتی مایه در چکانیدی
2 گر عیال کف تو گشتی آز از گداییش وارهاندی
3 بر تو گر نیستی مدار جهان چرخ گرد جهان نگردیدی
4 دوش گفتند درد پایی هست خواجه را کاش بنده نشنیدی
1 ای وزیری که ملک جاه تو راست از سماوات و ارض افزون عرض
2 از زمانه شکایتی دارم بر ضمیر تو کرد خواهی عرض
3 چون روا باشد ای خلاصه عمر کی سزا باشد ای خلیفه ارض
4 که در ایام دولت تو کسی که دعای تو باشد او را فرض
1 پریر روز به حمام در فقیری را به فحش و زجر فرو شست خواجه مغرور
2 فقیر رفت که پاش چو سنگ بوسه دهد چو شانه ریش گرفتم که دور نیستم دور
3 از آن پس ز پی عذر داد مشتی گل فقیر گفت که ای خواجه نیستی معذور
4 دل مرا که به کلی خراب کرده توست گمان مبر که به یک مشت گل شود معمور
1 مردم چشم وزارت، مرکز دور وجود زبده ارکان و انجم حاصل کون و مکان
2 خلق او را معجز عیسی و مریم در نفس دست او را قدرت موسی عمران در بنان
3 میر فخر الدین مبارک شاه کز تعظیم و قدر فخر دارد در زمان او زمین بر آسمان
4 گر کلیم الله به عمر خود به چوبی داد روح هر دم انگشتش مرکب میکند در نی روان
1 گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر چار ترکت باید اول تا رود کارت ز پیش
2 ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش
1 همی خرید خر و گاو و گوسفند و گله زمان وقف جمال عرب همه ساله
2 ولی ولی ولی اندرین دو سه سال نکرد حاصل غیر از بهای گوساله
1 ای صاحبی که از شرف مدح ذات تو هر دم چو آفتاب ز موج سماروم
2 چون جمله اهل فضل ز جود توشا کردند پس من شکسته دل ز جنابت چرا روم
3 یا داد من بده به طریقی که دیدهام یاره به من نمای بگو تا کجا روم
4 هر کس رضای خویش کند حاصل از کفت آخر روا مدار که من بی رضا روم
1 طریق نیست سفارش به آسمان کردن که سایه بر سر سکان ربع مسکون دار
2 نه عادت است به خورشید درد سر بردن که رحمتی کن و بر خاک عین لطف گمار
3 و یا به ابر گهربار درفشان گفتن که بر بنات از طریق لطف ببار
4 وگر نداشته بودی هزار پی عرضه رهی به حضرت خورشید آسمان مقدار