1 طریق نیست سفارش به آسمان کردن که سایه بر سر سکان ربع مسکون دار
2 نه عادت است به خورشید درد سر بردن که رحمتی کن و بر خاک عین لطف گمار
3 و یا به ابر گهربار درفشان گفتن که بر بنات از طریق لطف ببار
4 وگر نداشته بودی هزار پی عرضه رهی به حضرت خورشید آسمان مقدار
1 شتر وابچه دیار عرب کرد قیتولهای مردم پر
2 نفس من نیز رغبتی میکرد گفتم ای نفس فی السلامه مر
3 شتر وابچه عرب چه کنی مه دیار عرب مه شیر شتر
1 خسرو اخاک درگه تو مرا از غبار ذر ور نیکوتر
2 لیک در حالتی چنین که منم غیبتم از حضور نیکوتر
3 حال چشمم بدست دور از تو چشم بد از تو دور نیکوتر
1 اگر هزار گنه بندهای کند نبود چنان بزرگ که اندک جریمه سرور
2 ستارگان همه در گرد شند بر گردون گرفت نیست بران جمع جز که بر مه و خور
1 پریر روز به حمام در فقیری را به فحش و زجر فرو شست خواجه مغرور
2 فقیر رفت که پاش چو سنگ بوسه دهد چو شانه ریش گرفتم که دور نیستم دور
3 از آن پس ز پی عذر داد مشتی گل فقیر گفت که ای خواجه نیستی معذور
4 دل مرا که به کلی خراب کرده توست گمان مبر که به یک مشت گل شود معمور
1 آنکه از کبر، یک وجب میدید از سر خویش تا به افسر هور
2 وانکه میگفت شیر معرکهام دولت شاه ساخت او را کور
3 قوت الظهر پشت او شکست قرهالعین کرد چشمش کور
4 تا بدانی که با سعادت و بخت برنیاید کسی به مردی و زور
1 ای شهنشاهی که از بهر صلاح مملکت آهنیت خود تاج سر شد و مرکب سریر
2 در جهانداری نظیرت دیده گردون ندید در جهانداری همه چیزت مهیا جز نظیر
3 باغ دولت آب فتح از حد تیغت میخورد دشمن آتش نهادت سوخت زین غم گو بمیر
4 گر سگی میگیرد از دیوانگی صحرای موش شیر دران را چه غم از گربکان موش گیر
1 کرا مجال بود کز زبان همچومنی حکایتی برساند به بارگاه وزیر
2 زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند که ای جناب تو والاتر از سپهر اثیر
3 سپهر را همه بر قطب دولت تو مدار ستاره را همه بر سمت طاعت تو مسیر
4 مثال امر تو را دور چرخ فرمانبر نگین رای تو را مهر مهر نقش پذیر
1 عاشثی شمعا از آن رو چون منت چهرهای زردست و چشم اشک پاش
2 ورنهای عاشق چرا بی علتی هر شبی بیماری و صاحب فراش
3 عادتی داری که هر شب تا به تیغ سر نبرندت نیابی انتعاش
4 سرکشی در عشقبازی میکنی رو که بر عاشق حرام است این معاش
1 خورده بودم غصه بسیار و طبعم بسته بود داد حبی مسلهم فرزند مردود حبش
2 تا به هر مجلس که بنشینم روانی میرویم بر سر و بر سبلت و بر ریش مردود حبش