40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 جان من می‌رقصد از شادی، مگر یار آمده‌ست می‌جهد چشمم همانا وقت دیدار آمده‌ست

2 جان بیمارم به استقبال آمد، تا به لب قوتی از نو مگر، در جان بیمار آمده‌ست

3 می‌رود اشکم که بوسد، خاک راهش را به چشم بر لبم، جان نیز پنداری بدین کار آمده‌ست

4 زان دهان می‌خواهد از بهر امان، انگشتری جان زار من که زیر لب، به زنهار آمده‌ست

1 در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست با سر زلف تو نیزم، سرو کاری بودست

2 پیش از آن دم، که دمد، خط شب از عارض روی از سر زلف و رخت، لیل و نهاری بودست

3 بی کناری و میانی و لبی، پیوسته در میان من و تو، بوس و کناری بودست

4 در جهانی که نه گل بود و نه باغ و نه بهار از گل روی توام، باغ بهاری بودست

1 عاشقان را شوق مستی، از شرابی دیگرست وین هوا گرم از فروغ آفتابی دیگرست

2 ساقی آب رز برای دیگران در گردش آر کاسیای ما کنون، گردان به آبی دیگرست

3 عکس خورشید جمالت، مانع دیدار گشت شاهد حسن تو را هر دم، نقابی دیگرست

4 دیگران را در کمند آور، که همچون زلف تو هر رگی در گردن جانم، طنابی، دیگرست

1 دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست تا بپنداری که عشقش، در دل تنها نشست

2 خاست غوغایی ز قدش، در میان عاشقان در میان ما نخواهد، هرگز این غوغا نشست

3 گر چه از نخل وجود من، خلالی باز ماند تا سرم باشد، نخواهم، همچو نخل، از پا نشست

4 مدتی شد تا دلم، در بند مشک زلف اوست چون تواند بیش ازین، مسکین درین سودا نشست

1 درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست که اوست، مغز حقیقت، برون از همه پوست

2 دویی میان تو و دوست هم ز توست، ار نی به اتفاق دو عالم یکی است، با آن دوست

3 تو را نظر همگی بر خود است و آن هیچ است تو هیچ شو همه، وانگه بدان، که خود همه اوست

4 برای دیدن رویش مگرد، گرد جهان که او نشسته، چو آیینه، با تو رو باروست

1 مشک ریزان می‌جهد، باد صبا از کوی دوست شاخه‌ای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست

2 دوست می‌دارم نسیم صبح، راکو، در هوا تا نفس می‌‌آیدش، جان می‌دهد بر بوی دوست

3 دوست را هر دو جهان، گر چه هوا دارند و من دوستر می‌دارم، از هر دو جهان یک موی دوست

4 جان به رشوت می‌دهم، باشد که بگشاید، نقاب چون کنم نتوان به جانی باز کردن روی دوست

1 من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست

2 با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست

3 پرداختیم، گوشه خاطر، ز غیر دوست کین گوشه، خلوتی است که خاص، از برای توست

4 ای غم وثاق اوست دلم، گرد او مگرد جایی که جای فکر نباشد، چه جای توست

1 هست آرام دل، آن را که دلارامی هست خرم آن دل، که در او، صبری و آرامی هست

2 بر بنا گوشش اگر دانه در بینی باز مشو آشفته، که از غالیه هم دامی هست

3 تو یقین دان، که به جز در دهن تنگ تو نیست هیچ اگر یک سر مو در دو جهان کامی هست

4 ساقی امشب، سر آن جام لبالب دارم کاخر اندوه مرا، نیز سرانجامی هست

1 بی‌وفا می‌خواندم، آن بی‌وفا، پیداست کیست من به مهرش می‌دهم جان، بی‌وفا پیداست کیست

2 باز بی مهر و وفا، می‌خواندم اما به گل مهر نتوان کرد پنهان، بی‌وفا پیداست کیست

3 بی‌وفا آن است کو بر گردد از پیمان و عهد ما بر آن عهدیم و پیمان، بی‌وفا پیداست کیست

4 جان فدای او شد و او داد جانم را به باد در میان جان و جانان، بی‌وفا پیداست کیست

1 یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست دل بسی دارد ندانم، زان میان، دلدار کیست

2 خاک پایش را تصور می‌کند در چشم خویش هر کسی تا کحل چشم دولت بیدار، کیست

3 میدهم جان و ستانم عشوه، این داد و ستد جز که در بازار سودای تو، در بازار کیست

4 خواستم مردن به پیشش گفت رویش کار خود کین نه کار توست ای جان و جهان پس کار کیست

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی