آثار سلمان ساوجی

صفحه 10 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 نه ز احوال دل بی‌خبرانت، خبری است نه به سر وقت جگر سوختگانت، گذری است

2 گفته‌ای، باد صبا با تو بگوید، خبرم این خبر پیش کسی گو، که شبش را سحری است

3 بر سرم آنچه ز تنها و فراقت، شبها می‌رود با تو نگویم، که در آن دردسری است

4 نظر من همه با توست، اگر گه گاهی نکنم دیده به سوی تو درآنم، نظری است

1 شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست

2 تطاول سر زلف تو و شبان دراز چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست

3 غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست

4 پدر به دست خودم، توبه می‌دهد وین کار به دست و پای من رند بی سر و پا نیست

1 نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟ سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟

2 روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟

3 گر منم دور ز روی تو، دل من با توست نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟

4 برگرفتی ز سر من، همگی سایه مهر سرو نورسته من، «انبتک الله» چرا؟

1 ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد

2 چشم مخمور تو را یک نظر از گوشه خویش مست و سودا زده‌ام بر در خمار آورد

3 عقل را بوی سر زلف تو از کار ببرد عشق را شور می لعل تو در کار آورد

4 صفت صورت روی تو به چین می‌کردند صورت چین ز حسد روی به دیوار آورد

1 دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمی‌باشد خود این مشکل که زلفت را سر و پایی نمی‌باشد

2 دلی ارم سیه بر رخ نهاده داغ لالایی قبولش کن که سلطان را ز لالایی نمی‌باشد

3 بخواهم مرد چون پروانه، پیش شمع رخسارت که پیش از مردنم پیش تو پروایی نمی‌باشد

4 دلا گر غمزه مستش جفایی می‌کند شاید که مستان معربد را ز غوغایی نمی‌باشد

1 سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست ماه را، با رخ تو، دعوی زیبایی نیست

2 هر که بیند، گل روی تو و عاشق نشود همچو نرگس، مگرش دیده بینایی نیست

3 امشب از چشم تو مستم، مدهم، می ساقی که مرا طاقت، درد سر فردایی نیست

4 گرچه آتش دهن و تیز زبانم چون شمع در حضور تو مرا، قوت گویایی نیست

1 باد صبا به باغ به بوی تو می‌رود در گلستان حکایت روی تو می‌رود

2 چونت خرم به جان که به بازار عاشقی هر دو جهان به یک سر موی تو می‌رود

3 با باد بوی توست دل ناتوان من گر می‌رود به باد، به بوی تو می‌رود

4 زان آمدم که بر سر کوی تو سر نهم مقبل کسی که در سر کوی تو می‌رود

1 در خرابات مرا دوش به دوش آوردند بی‌خودم بر در آن باده فروش آوردند

2 شهسواری که نیامد به همه کون فرود بر در خانه خمار فروش آوردند

3 دوش بر دوش فلک می‌زنم امروز که دوش مستم از کوی خرابات به دوش آوردند

4 مطربان زیر لب از پرده‌سرایی، بانی تا چه گفتند؟ که نی را به خروش آوردند

1 آنها که مقیمان خرابات مغانند ره جز به در خانه خمار ندانند

2 من بنده رندان خرابات مغانم کایشان همه عالم به پشیزی نستانند

3 سر حلقه ارباب طریقت بحقیقت آن زنده دلانند که در ژنده نهانند

4 بسیار خیال خرد و دین مپزای دل کین هر دو به یک جرعه می خام نمانند

1 چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟ شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت

2 چون نویسم، کز فراقت، بر سر کلکم چه رفت باز سودایت چه بر طومار و بر دفتر گذشت

3 جانم آمد، بر لب و کشتیش بر خشک اوفتاد آه من تا بحر نیلی رفت و زان برتر گذشت

4 هر خدنگی کامد، از مشکین کمان ابروت در دل مسکین من، پیکان بماند و سرگذشت

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی