آثار سلمان ساوجی

صفحه 11 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 جز نقش صورتت دل، نقشی نمی‌پذیرد تو جان نازنینی و ز جان نمی‌گزیرد

2 ما غرق آب و زاهد، دم می‌زند ز آتش گو: دم مزن که این دم با ماش در نگیرد

3 پروانه‌وار خواهم، در پای شمع مردن کو هر سحر به بویش، پیش صبا بمیرد

1 گرز خورشید جمالت ذره‌ای پیدا شود هر دو عالم در هوایش، ذره‌سان دروا شود

2 شمع دیدارش اگر از نور تجلی پرتوی افکند بر کوه، چون پروانه نا پروا شود

3 عاشق صادق چه داند کعبه و بتخانه چیست؟ هر کجا یابد نشان یار خود آنجا شود

4 در شب هجرش به بوی وعده فردای وصل حالیا جان می‌دهم تا صبح تا فردا شود

1 بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد به غیر طره، پریشانیی، بدو مرساد

2 ز حضرتت خبری، کان به صحت است قرین سحر گهان، به من آورد، دوش قاصد باد

3 نسیم « سلمه الله » اگر چه بود سقیم به من رسید و من خسته را، سلامت داد

4 مرا تو جان عزیزی و جان توست، عزیز هزار جان عزیزم، فدای جان تو باد

1 مجموع درونی که پریشان تو باشد آزاد اسیری که به زندان تو باشد

2 دانی سر و سامان ز که باید طلبیدن؟ زان شیفته کو بی سر و سامان تو باشد

3 من همدم بادم گه و بیگاه که با باد باشد که نسیمی ز گلستان تو باشد

4 ای کان ملاحت، همگی زان توام من تو زان کسی باش که اوزان تو باشد

1 ماهی ار ماه فلک را از کمان ابرو بود سروی ار سرو سهی را عنبرین گیسو بود

2 ما که هر روزی به ماه طلعتت گیریم فال ما که هر روزی به ماه طلعتت گیریم فال

3 ز آفتاب روی خوبت، دیده من خیره گشت خیره گردد دیده جایی کافتاب از رو بود

4 سرو قدت راست جابر جویبار چشم و دل حبذا باغی که سروش این چنین دلجو بود

1 با سر زلفش دلم، پیوند جانی می‌کند با خیالش خاطرم، عیشی نهانی می‌کند

2 در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان جان اگر خوش بر نمی‌آید، گرانی می‌کند

3 زنده‌ای کو مرده‌ای را دید زیبا صورتی است راستی در صورت خوش زندگانی می‌کند

4 جان فدای بوی آن آهوی چین کز سنبلش بوستان هر نوبهاری بوستانی می‌کند

1 دل شکسته من تا به کی حزین باشد؟ دلا مشو ملول، عاشقی چنین باشد

2 هزار بار بگفتم که گوشه گیر ای دل ز چشم او که کمین شیوه‌اش کمین باشد

3 حدیث من نشنیدی به هیچ حال و کسی که نشنود سخن دوست حالش این باشد

4 مرا دلی است پریشان و چون بود مجموع؟ دلی که با سر زلف تو همنشین باشد

1 صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد ز صنم جفا چه جویی که درو وفا نباشد؟

2 ز حبیب خود شنیدم که به نزد ما جمادی به از آن وجود باشد که درو هوا نباشد

3 چو به حسرت گلت گل، شوم از گلم گیاهی ندمد که بوی مهر تو در آن گیا نباشد

4 ز خمار سر گرانم، قدحی بیار ساقی که از آن مصدعی را به ازین دوا نباشد

1 ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد

2 کی شبروان کویت آرند ره به سویت عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد

3 ما با خیال رویت، منزل در آب دیده کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد

4 هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد

1 می‌کشم خود را و بازم دل بسویش می‌کشد مو کشان زلفش مرا در خاک کویش می‌کشد

2 می‌برد حسنش به روی دلستان هر جا دلی است ورنه می‌آید دل مسکین به مویش می‌کشد

3 ما چو بید از باد می‌لرزیم از آن غیرت که باد می‌کشد در روی او برقع ز رویش می‌کشد

4 باغ حسنش باد سبز و باردار و دم به دم دیده‌ام از تاب دل آبی به جویش می‌کشد؟

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی