آثار سلمان ساوجی

صفحه 12 از 40
40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 روی تو آب چشمه خورشید می‌برد لعلت به خنده پرده یاقوت می‌درد

2 گر بنگرد عروس جمالت در آینه خودبین شود هر آینه، آن به که ننگرد

3 گر لاله با عذار تو شوخی کند و را معذور دار! کز سبکی باد می‌برد

4 چون مجمر از درون نفس گرم می‌زنم بر بوی آنکه لطف تو دامن بگسترد

1 سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت

2 ملک مزلزل دل دیوانگان عشق آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت

3 ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن کز حسن طلعت تو، جهان رنگ و بو گرفت

4 دلها هر آنچه یافت، به یک بار جمع کرد شهباز ما چو باز، پی جست و جو گرفت

1 این یار که من دارم، ازین یار که دارد؟ وین کار که من دارم، از این کار که دارد؟

2 خلقی است همه، بر در امید، نشسته تا یار، کرا خواهد و تا یار، که دارد؟

3 با این همه غم، گر غم من با تو، بگویند کاری بود آیا غم این کار، که دارد؟

4 من بر سر بازار مغان، می‌روم امشب این زهد فروشان سر بازار، که دارد؟

1 اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود نیست ممکن که برآید ز من سوخته دود

2 بر سرم هرچه رود خاک رهم گو: می‌رو نیستم باد که از کوی تو برخیزم زود

3 منم از باغ تو چون غنچه به بویی خوشدل منم از کوی تو چون باد، به گردی خشنود

4 شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند در فراق تو ولی عهد همانست که بود

1 تحریر شرح شوقت، طومار، بر نتابد تقریر وصف حالم، گفتار، بر نتابد

2 من بارها کشیدم، بار فراق، بر دل ترسم که دل ضعیف است، این بار، بر نتابد

3 یاران مهربان را، رسم است، جور یاران بر تافتن ولیکن، این بار، بر نتابد

4 ای یار بشنو از من، گر می‌کنی، جفایی با یار خویشتن کن، کاغیار بر نتابد

1 ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد وز نسیمش همه آفاق معطر می‌شد

2 ز سواد شکن زلف به هم بر شده‌اش دیدم احوال جهانی که به هم بر می‌شد

3 ز دل و دیده نمی‌رفت خیالت که مرا با دل و دیده خیال تو برابر می‌شد

4 دهن از یاد تو چون غنچه معطر می‌گشت سینه از مهر تو چون صبح منور می‌شد

1 دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد چشم مست تو به هر گوشه، خرابی دارد

2 نرگس مست خوشت، گر چه چو من بیمار است ای خوشا نرگس مست تو که خوابی دارد

3 رسن زلف تو در رشته جان من و شمع هر یک از آتش رخسار تو، تابی دارد

4 خونم ازدیده از آن ریخت که تا ظن نبری که برش مردم صاحب نظر آبی دارد

1 خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند زاهدان نیز در آن خم طمع خام کنند

2 چون برد لعل تو از جام تنم جان کهن ساقیان جان نو آرند و در آن جام کنند

3 عاشقان جان ز پی مصلحتی می‌خواهند تا نثار قد و بالای دلارام کنند

4 شاهدان را همگی زلف نهادن بر روی غرض آن است که صبح چو منی شام کنند

1 تیر خدنگ غمزه‌ات، از جان ما گذشت بر ما ز غمزه تو چه گویم، چها گذشت

2 وقت صباح، بر سر شمع، از ممر باد نگذشت، آن چه بر سر ما از صبا گذشت

3 در حیرتم، که باد به زلف تو، چون رسید فی الجمله چون رسید از آنجا چرا گذشت

4 بر ما ز آب دیده شب، دوش تا به روز باران محتن آمد و سیل بلا گذشت

1 سحرگه بلبلی آواز می‌کرد همی نالید و با گل راز می‌کرد

2 نیاز خویش با معشوقه می‌گفت نیازش می‌شنید و ناز می‌کرد

3 به هر آهی که می‌زد در غم یار مرا با خویشتن دمساز می‌کرد

4 نسیم صبح دلبر می‌شنیدم دلم دیوانگی آغاز می‌کرد

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی