40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست دل بسی دارد ندانم، زان میان، دلدار کیست

2 خاک پایش را تصور می‌کند در چشم خویش هر کسی تا کحل چشم دولت بیدار، کیست

3 میدهم جان و ستانم عشوه، این داد و ستد جز که در بازار سودای تو، در بازار کیست

4 خواستم مردن به پیشش گفت رویش کار خود کین نه کار توست ای جان و جهان پس کار کیست

1 بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست ندانم این ز بهارست، یا مرا خوش نیست

2 دلا به عز قناعت بساز و عزت نفس که بار منت احسان هر گدا، خوش نیست

3 برون ز گنج قناعت، بسیط روی زمین به پای حرص بگشتیم و هیچ جا، خوش نیست

1 بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، یکی است دام زلف سیه و سبحه صد دانه، یکی است

2 هر زمان جلوه حسن، ار چه ز رویی دگر است باش یکدل به همه روی، که جانانه، یکی است

3 می و پیمانه، همه عکس رخ ساقی، بین تا بدانی که می و ساقی و پیمانه یکی است

4 در ره کعبه، خطاب آمدم، از میخانه که کجا می‌روی ای خواجه، همه خانه یکی است

1 به آستین ملالم مران، که من به ارادت نهاده‌ام سر طاعت، به آستان عبادت

2 به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت

3 من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم جفای دوست، کمند محبت است و ارادت

4 به التفات تو با من، توان مشاهده کردن که چون کند به عظام رمیم، روح اعادت؟

1 غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است

2 چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش ای خوشا، بیمار، کش پیوسته باری بر سر است

3 زیر لب با ما حدیثی گو، که این بیمار را مدتی شد کارزوی شربتی زان شکرست

4 آفتاب ما « بحمد الله» مبارک طالع است پادشاه ما به نام ایزد، همایون اختر است

1 ز درد عشق، دل و دیده خون گرفت مرا سپاه عشق، درون و برون گرفت مرا

2 گرفت دامن من اشک و بر درش بنشاند کجا روم ز درد او که خون گرفت مرا

3 کبوتر حرمم من، گرفت بر من نیست عقاب عشق ندانم، که چون گرفت مرا

4 به سر همی رودم دود و من نمی‌دانم چه آتش است که در اندرون گرفت مرا

1 خسته‌ام ای یارو ندارم، طبیب هیچ طبیبی نبودچون حبیب

2 آه! که بیمار غمت، عرض حال کر دو نفر مود جوابی، طبیب

3 یک هوسم هست، که در پای تو جان بدهم، کوری چشم رقیب

4 می‌سپرم راه هوایت، به سر این ادب آن نیست، که داند، ادیب

1 مشنو، که مرا از درت، اندیشه دوری است اندیشه اگر هست، ز هجران، نه ضروری است

2 دور از تو سرش باد ز تن دور، به شمشیر آن را که به شمشیر ز کویت، سر دوری است

3 ما یار نخواهیم گرفتن، به دو عالم غیر از تو تو آن گیر، که عالم همه حوری است

4 با آتش عشق تو، کجا جای قرار است با این دل دیوانه، کرا برگ صبوری است

1 نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را آفتابی و بخاکم، گذری نیست، تو را

2 مردم از ناله زارم، همه با درد و ضرند «لله الحمد» کزین درد سری نیست، تو را

3 صبح پیریم، اثر کرد و شبم، روز نشد ای شب تیره مگر خود سحری نیست تو را؟

4 کار با عشق فتاد، از سرم ای عقل برو چه دهی وسوسه، دیدم هنری نیست تورا

1 خیال نرگس مستت، ببست خوابم را کمند طره شستت، ببرد تابم را

2 چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را

3 نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر عمارتی بکن این خانه خرابم را

4 نسیم صبح من، از مشرق امید دمید ز خواب صبح در آرید آفتابم را

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی