40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 باز آمدی ای بخت همایون به سعادت چون جان گرامی، به بدن، روز اعادت

2 از غمزه، سنان داری و در زیر لبان، قند چون است به قصد آمده‌ای یا به عیادت؟

3 مهری است کهن، در دل و جان من و آن مهر همچون مه نوروز به روزست سیادت

4 در قید چه داری به ستم؟ صید رها کن او خود، به کمند تو در آید، به ارادت

1 در سرم زلف تو، سودا انداخت کار من زلف تو در پا انداخت

2 ماند یک قطره خون، از دل ما دیده، آن نیز به دریا انداخت

3 تن بی جان مرا، در پی خویش سایه وار، آن قد و بالا انداخت

4 آهو از باد، چو بوی تو شنید نافه مشک، به صحرا انداخت

1 به آستین ملالم مران، که من به ارادت نهاده‌ام سر طاعت، به آستان عبادت

2 به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت

3 من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم جفای دوست، کمند محبت است و ارادت

4 به التفات تو با من، توان مشاهده کردن که چون کند به عظام رمیم، روح اعادت؟

1 خوشا! دلی که گرفتار زلف دلبند است دلی است فارغ و آزاد، کو درین بند است

2 به تیر غمزه، مرا صید کرد و می‌دانم که هیچ صید بدین لاغری، نیفکندست

3 علاج علت من، می کند به شربت صبر لبت، که چاشنی صیر کرده، از قند است

4 فراق بر دل نادان، چو کاه، برگی نیست ولیک بر همه دان، همچو کو الوند است

1 مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است که حضرتت به حقیقت، مقام محمود است

2 دریچه نظر و رهگذار خاطر من جز از خیال تو، بر هرچه هست، مسدود است

3 اگر ز دل غرض توست صبر، معدوم است وگر مراد تو از من وفاست، موجودست

4 صبا ز رهگذر کوی توست، غالیه سا بس است باد صبا را، اگر همین سود ست

1 هرکه از خود خبری دارد، ازو بی‌خبر است عشق جایی نبرد، پی که ز هستی اثر است

2 مرد هشیار منم، کم خبر از عالم نیست وین کسی داند، کز عالم ما با خبر است

3 بر سر کوی محبت، نتوان پای نهاد که در آن کوی، هر آنجا که نهی پای، سراست

4 جان درین منزل خونخوار، ندارد خطری هر که او غم جان است، به جان در خطر است

1 ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست مردانه، روی بست و دل عاشقان، شکست

2 ای صبر، چون رکاب زمانی بدار پای کان شهسوار ترک، عنان می‌برد ز دست

3 آنکس که گشت کشته، ز سودای چشم تو خیزد صباح روز قیامت، ز خاک مست

4 هر کس که در کشاکش عشق توام بدید از صحبت کمان قد من چو تیر جست

1 من خراباتیم و باده پرست در خرابات مغان، عاشق و مست

2 گوش، بر زمزمه قول بلی هوش، غارت زده جام الست

3 می‌کشندم چون سبو، دوش به دوش می‌دهندم چو قدح، دست به دست

4 دیدی آن توبه سنگین مرا؟ که به یک شیشه می چون بشکست؟

1 غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است

2 چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش ای خوشا، بیمار، کش پیوسته باری بر سر است

3 زیر لب با ما حدیثی گو، که این بیمار را مدتی شد کارزوی شربتی زان شکرست

4 آفتاب ما « بحمد الله» مبارک طالع است پادشاه ما به نام ایزد، همایون اختر است

1 دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست ز سر برآمده، در پا فتاده، رفته ز دست

2 ز من برید و به زلفت بریده‌ات پیوست به پای خویش آمد به دام و شد پا بست

3 زهی لطافت آن قطره‌ای که مهری یافت ربوده گشت و ز تردامنی خویش برست

4 تو در حجاب ز چشمم، چو ماهی اندر سی منم اسیر به زلفت چو ماهی اندر شست

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی