40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست با سر زلف تو نیزم، سرو کاری بودست

2 پیش از آن دم، که دمد، خط شب از عارض روی از سر زلف و رخت، لیل و نهاری بودست

3 بی کناری و میانی و لبی، پیوسته در میان من و تو، بوس و کناری بودست

4 در جهانی که نه گل بود و نه باغ و نه بهار از گل روی توام، باغ بهاری بودست

1 حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست در جهان دوری، چو دور جام نیست

2 گر چه دورانی خوش است، ایام گل خوشتر از دوران عشق، ایام نیست

3 روز حسن دلبران را شام، هست بامداد عاشقان را شام، نیست

4 ساقیا جامی که ما را بیش ازین برگ نام و ننگ خاص و عام نیست

1 مستی و عشق از ازل، پیشه و آیین ماست دین من این است و بس، کیست که در دین ماست

2 خاک ره مصطبه، ز آب خضر بهتر است چشمه نوشین او، جرعه دوشین ماست

3 رندی و میخوارگی، قسم من امروز نیست عادت دیرین دل، پیشه پیشین ماست

4 بستر و بالین من، تا نشود خاک و گل خاک و گل مصطبه، بستر و بالین ماست

1 امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما تو مست می حسنی، من، مست می سودا

2 از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه دیوانه چو بنشیند، با مست بود غوغا

3 آن جان که به غم دادم، از بوی تو شد حاصل وان عمر که گم کردم، در کوی تو شد پیدا

4 ای دل! به ره دیده، کردی سفر از پیشم رفتی و که می‌داند، حال سفر دریا؟

1 زلال جام خضر، دردی مدام من است مقیم دیر گوشه مغان، مقام من است

2 دلم زباده دور الست، رنگی یافت هنوز بویی از آن باده، در مشام من است

3 لبم ز شکر شکر لب تو، یابد، کام چه شکرهاست مرا، کین شکر به کام من است

4 مرا که نام برآورده‌ام، به بدنامی همین بس است، که در نامه تو نام من است

1 ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما کس نمی‌داند به غیر از پیر ما، تدبیر ما

2 خاک را از خاصیت اکسیر اگر، زر می‌کند ساقیا می‌ده، که ما، خاکیم و می، اکسیر ما

3 ما که از دوران ازل مستیم و عاشق، تا کنون غالبا صورت نبندد، بعد از این تغییر ما

4 من غلام هندوی آن سرو آزادم که او بر سمن بنوشت خطی، از پی تحریر ما

1 از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست زاهد به خرابات مغان آمد و می‌، خواست

2 ما پیرو آن راهروانیم، که ما را چون نی بنماید، به انگشت، ره راست

3 من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست

4 ای آنکه به فردا دهی امروز، مرا بیم! رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست

1 ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را

2 ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را

3 به خدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم بخریم هر دو عالم بدهیم خون بها را

4 پسرا ز ره ببردی به نوای نی دل من به سرت که بار دیگر بسرا همین نوا را

1 چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است هر که شد مست می عشق تو، هشیار، آن است

2 در خرابات خیال تو خرد را ره، نیست یعنی او نیز هم از زمره هشیاران است

3 دلم از مصطبه عشق تو، بویی بشنید زان زمان باز مقیم در خماران است

4 عشق، باروی تو هر بوالهوسی، چون بازد؟ عشق، کاری است که آن، پیشه عیاران است

1 از بار فراق تو مرا، کار خراب است دریاب، که کار من از این بار، خراب است

2 پرسید، که حال دل بیمار تو چون است؟ چون است مپرسید، که بیمار خراب است

3 کی چشم تو با حال من افتد که شب و روز؟ او خفته و مست است و مرا کار خراب است

4 هشیار سری، کز می سودای تو مست، است آباد دلی، کز غم دلدار خراب است

آثار سلمان ساوجی

40 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی